
پانزدهم فوریهی ۲۰۲۵ به مناسبت «چهلوششمین سالگرد حکومت جنایتکار اسلامی» با حضور مادران دادخواه و فعالین سیاسی و مدنی و به همت انجمن «زن.زندگی.آزادی» در آستای دانشگاه فرانکفورت (کمیتهی عمومی دانشجویان) نشستی برگزار شد. نمایشگاهی از مجسمههای شعله پاکروان و اجرای موسیقی علیرضا سعیدی نیز برنامه را همراهی کردند. در پوستر اطلاعرسانی برنامه آمده «با تکیه بر موضوع دادخواهی» که به نظر میرسد مناسبترین موضوع و همزمان اعلام موضع برای یک مجموعه سخنرانی در سالگرد پایهگذاری حکومت اسلامی باشد. ۲۲ بهمنماه بیش از هرچیز سالگردی برای یادآوریِ عهد جمعی مردم جغرافیای ایران بر سرِ خواست اجرای عدالت است. آنچه در پی میآید گزارشی از نشست دادخواهی در فرانکفورت است.
نشست بنا بود با حضور شش سخنران برگزار شود. اما رحیمه یوسفزاده (مادر نوید بهبودی) و محبوبه رمضانی (مادر پژمان قلیپور) که فرزندانشان از کشتگان اعتراضات آبان ۹۸ هستند، به دلیل بیماری نتوانستند به فرانکفورت سفر کنند و در برنامه حضور یابند. برنامه با حضور چهار تن سخنران دیگر، شعله پاکروان، منیره برادران، اسماعیل عبدی و شهناز مرتب برگزار شد.
پنل اول را بهروز اسدی گشود و شعله پاکروان (مادر ریحانه جباری) که دخترش در سوم آبان ۹۳ به خاطر دفاع از خود در برابر تجاوز جنسی، از سوی دستگاه قضای جمهوری اسلامی به اتهام قتل عمد مرتضی عبدالعلی سربندی قصاص شد، اولین سخنران بود. او با بیان این که به هزار سبک میتوان علیه فراموشی عمل کرد، از احوال رحیمه یوسفزاده و محبوبه رمضانی گفت، از این که این دو ۲۶ام هر ماه عزاداری میکنند [توضیح: فرزندانشان در ۲۶ آبان ۹۸ کشته شدند] و هریک آن دیگری را به مامانپژمان یا ماماننوید میخواند. از این گفت که بسیار به کامنتهایی که برایشان در فضای مجازی میگذارند، دقت دارند و خودش یا آنها بعضا پیامهایی نیز دریافت میکنند که مایهی ویرانی اعصاب است. پیامهایی از این دست که خون پژمان یا ریحانه را زیر پا گذاشتهاند. پاکروان تاکید کرد که دادخواهی یک چتر است. احزاب به دنبال قدرت اند. اما دادخواهی فقط یک چیز میخواهد و آن، عدالت است. از مادر زانیار مرادی مثال آورد که میگوید از آزادی ایران چیزی نمیخواهم، جز آن که گور زانیار را پیدا کنم. از مادر رامین حسینپناهی یاد کرد و از این که دادخواه همهجا جای دارد. خون همه به یک رنگ است و نباید این مساله را که دادخواه به کدام جمعها میرود، قضاوت کرد.
بهروز اسدی در ادامه گفت که شعله پاکروان در ساختن پیوند میان خانوادههای زندانیان زیر حکم قصاص تلاش کرده، همچنین در ساختن پیوند میان درون و بیرون زندان و داخل و خارجِ کشور. پاکروان در ادامه توضیح داد که در زمان پیروزی انقلاب چهاردهساله بوده و در آن زمان که مدام تصویر و خبر اعدام میدیده و میشنیده، هنوز درکی از مسالهی اعدام نداشته تا جایی که به دخترش ریحانه رسیده. از این گفت که ریحانه یادگرفتههایش از شرایط سخت زندان را به آنها نیز میآموخت و به مرور اعدام دیگر برای پاکروان فقط یک کلمه نبود و تغییر کرد. در نسبت با دادخواهی تاکید کرد که با خود صادق بودن کافی است. باید دادخواه عمر رفته بود. دادخواهِ آرزویی که جمهوری اسلامی برآوردهشدناش را ناممکن کرده. به باور پاکروان همهی ما بهانهها و انگیزههایی شخصی برای دادخواهی داریم. جوانی که چند روز پیش جلوی مترو نشست، برابر زندگی زانو زد که دیگر نمیتواند. او باید دادخواه باشد. پاکروان دادخواهی را به کشتیگیر یا بوکسوری تشبیه کرد که خونین است و بااینهمه با تشویق حضار از نو بلند میشود و روی پا میایستد. از مجید کاووسیفر که با لبخند به پای چوبهی دار رفت نیز یاد کرد و گفت که اگر هریک از ما دادخواه یک جسم زیر خاک باشیم، از هر یک بدنِ زیر خاک هزار نفر سبز میشود و مقاومتی ملی رخ میدهد: «دادخواهی مال همه ماست».
در ادامه بهروز اسدی بحث را به عدالت انتقالی کشید و از میل برخی افراد به انتقام گفت و از آنچه به «عدالت انتقامی» خوانده میشود. او نظر پاکروان را دربارهی عدالت انتقالی پرسید و این که آیا میتوان آن را جایگزینی برای اعدام و قصاص و … دید؟
پاکروان در پاسخ توضیح داد که پایین هر نوشته مینویسند «نه به اعدام! نه به قصاص!» و این که ایدهی «چشم برابر چشم» شاید در قدیم برای محدودسازی مجازات کارآیی داشته است. از ماهیت قصاص در زمان ما پرسید، در زمانهی دادگاههای پنجدقیقهای و صدور حکم قصاص با دو سه سوال. صحنهی اعدام را وصف کرد و گفت که نزدیک به صد خانواده دیده که قصاص کردهاند و بااینحال هیچیک با اعدام به آرامش نرسیدهاند. پاکروان در ادامه از دادخواهان بسیاری تحذیر داد که حرفهایشان بوی خون میدهد و وقتی به آنها میگویی که به آرامش نخواهی رسید، میگوید «پس بچهی من چی؟» به بیان پاکروان: «درست است که نمیبخشیم و فراموش نمیکنیم. اما دستمان را به خون کسی آلوده نمیکنیم، حتا آدمهای جمهوری اسلامی!» او بر ضرورتِ سخن گفتن با دادخواهان تاکید کرد، بر ضرورتِ پیشکشیدنِ بحثِ عدالت انتقالی. و در انتهای صحبتاش بر چند نکته تاکید کرد: نخست این که درد مشابهی را به مادران دیگر روا نداریم. دوم، اینطور پیش نرویم که مردم را به مبارزه تشویق کنیم و بعد که گیر افتادند، به آنها انگ بزنیم. در اینجا کوبانی را مثال آورد و از وریشه مرادی یاد کرد که در آنجا مبارزهای کرده که مورد تشویق بوده و حالا انگ سیاسی میخورد. از عباس دریس یاد کرد، از رزگار بابامیری گفت که به زخمیان «زن.زندگی.آزادی» کمک کرده و همچنین از بچههای اکباتان. از نگرانی خاص زندانیها در زندان زنان برای وریشه مرادی گفت، ازاینرو که او مبارز بوده و نه مددکار. و در سخن آخر خطاب به همه گفت که یک گام بردارند، حالا هرطور که لازم میدانند.
پنل دوم پس از وقفهای کوتاه با پرسشی از منیره برادران، نویسنده، فعال حقوق بشر و زندانی سیاسی دههی ۶۰ آغاز شد. او نخست در پیوند دههی ۶۰ با دادخواهی گفت. از دیدن جهنم در اوین گفت و از شکستن اعتماد به انسان. آنجا که چنین اعتمادی شکسته، نیاز به چیزی بوده که او را نگه دارد و دادخواهی آن چیز بوده. دادخواهی در این معنا که این ظلم نباید باشد و نباید بماند: اعتماد به یک انسانیت دیگر! برادران تعریف کرد که چطور در دههی ۶۰ شاهد اعدامهایی بوده که دو بار در هفته اجرا میشدهاند. از اعدام برادرش «مهدی برادران خسروشاهی» گفت. از روند اعدام؛ این که نخست اعدام میشد و بعد صدای تکتیرها میآمد. آنها تیرها را میشمردند و این کارشان برای دادخواهی بود، میشمردند تا شاید زمانی روایت کنند. او در نهایت تجربهی اعدامهای ۶۷ را داشته و یکی از دلایل خروج خود از ایران را نوشتن این روایتها میداند: این که بگذارد آنچه را که دیدهاند، دیگران نیز ببینند. چرا که جمهوری اسلامی، سرکوب و شکنجه و اعدام را قلبِ واقعیت میکند. او از سکوتِ مرگبار دههی شصت گفت و از این که خانوادههایشان در آن زمان بسیار تنها بودند. از وضعیت متفاوت پس از جنبش «زن.زندگی.آزادی» گفت، از این گفت که دادخواهی در «زن.زندگی.آزادی» از گورستان آیچی میآغازد. از آنجا میآغازد که خانوادهی ژینا از پذیرفتن روایت دلخواه ساختار سیاسی جمهوری اسلامی سر باز میزنند و میگویند بچهشان چیزیش نبوده و بیمار نبوده. برادران پیوند خود را با جنبش «زن.زندگی.آزادی» فراتر از زنبودن، طرفداری از آزادی، ضدحجاب و فمینیست بودن، در بحث دادخواهی میبیند. دادخواهی چیزی است که او را به این جنبش پیوند میزند.
در پاسخ به پرسش از مقایسهی دادخواهی مادران و فرزندان دههی شصت با حال حاضر، برادران از اعدامهای دههی شصت گفت و از خفقانی که از کانال خانوادهها اعمال میشد. خانوادهها در خاوران و در خانهها جمع میشدند. از جایی اما خانوادهها از سرِ ترس، محافظهکاری یا به هر دلیل دیگر درها به رویشان دادخواهان بستند. بااینهمه دادخواهان توانستند خانوادههای جدیدی پیدا کنند و دادخواهی را از فضای خصوص وارد فضای عمومی کنند. منیره برادران بر تفاوت دادخواهی با داغدیدگی تاکید کرد: در دادخواهی، داغِ من باید داغِ جامعه باشد. و در اشاره به پادکست اخیر رادیو مرز در باب دادخواهان، دوباره بر بحث فاصله افتادن میان فرد/خانوادهی دادخواد با اطرافیانش و یافتن خانوادهی تازه تاکید نمود. دادخواهی به زعم او بیرون آمدن از حریم شخصی است و اشتراک دیگر میان دههی شصت با حال حاضر را در ارعاب و در سیستم سرکوب میدید. اگر در آبان ۹۸ اینترنت را بند آوردند، در سال ۶۷ همهی درها را به روی اوین بستند و بعد که درها گشوده شد، معلوم شد که چه شده. همچنین بر سر هواپیمای اوکراینی. مدام انکار در برابر حقیقت میایستد. آنها مسوولیت را از گردن خود برمیدارند. حقیقت اما به باور برادران چیزی است که او تجربه کرده و دیده، و حالا میخواهد روایت کند.
سخنران بعدی پنل اسماعیل عبدی، فعال صنفی معلمان و معلم زندانی سابق، بود. از او دربارهی تجربهی زندان در مقام معلم پرسیده شد. او نخست گفت که به نظرش خیلی ارزشمند است که جنبش دادخواهی به جنبش مردم پیوند بخورد. و بعد در نقد سیستم آموزش در جمهوری اسلامی سخن گفت؛ این که دانشآموزان به جای مواجهه با مفاهیم آکادمیک با مفاهیم ایدئولوژیک روبهرو میشوند و جمهوری اسلامی به دنبال نسلی است که مفاهیم ایدئولوژیک را غیرخلاقانه دریافت کند. سپس گفت که در آزمونهای بینالمللی TIMSS و PIRLS نتایج دانشآموزان ایران خیلی بد بوده و در بین ۵۸ کشور رتبهی ۵۳ را داشتهایم و در منطقه فقط از عربستان بهتر بودهایم. از محرومیت ۹۵٪ دانشآموزان از آموزش استاندارد گفت و اینکه چطور برنامهی نظاممند کنکورمحور بر آموزش سلطه دارد و معلم باید که تابع این سیستم شود. عبدی در ادامه تاکید کرد که جنبش آنها خواستار مبارزه با این ساختار ایدئولوژیک بوده است و معلمها به خاطر دادخواهی به زندان و تبعید و انفصال از خدمت دچار شدهاند. به زعم او بدترین دورهی تاریخی در آموزش و پرورش دورهی حکومت جمهوری اسلامی بوده است و معلمان در این دوران بیشترین آمار زندان، تبعید و انفصال از خدمت را تجربه کردهاند. معلمها به دلیل مطالبهگریشان زندانی شدند و اینمیان سطح مطالبات دانشآموزان هم بهواسطهی معلمها بالا رفت. در جنبش «زن.زندگی.آزادی» اثر این افزایش مطالبات را کفِ خیابان دیدیم، اعتراض به این که معلم از سر کلاسِ درس به زندان میرود. دادخواهی به باور عبدی مختص خانوادهی داغدار نیست، بلکه همه دادخواهند.
عبدی از سفرش به بلوچستان با خودروی شخصیاش تعریف کرد و این که هرچه به بلوچستان نزدیکتر میشده، مفهوم بیعدالتی واضحتر به چشماش میآمده است. دانشآموزان در نواحی مرزی در کپرها که برای تحصیل کاملا غیراستاندارد هستند، درس میخوانند. «شورای هماهنگی تشکلهای صنفی معلمان ایران» سال ۱۳۸۱ در دستور کار قرار گرفت. در بستر مبارزات صنفیِ معلمها میان دولتهای مختلف فرقی نبوده. در تمام دولتها هزینه داده شده و ما با یک حکومت مواجهیم. او همچنین از هشت سال و هشت ماه سابقهی خود در زندان گفت که پنج و نیم سال از آن در اوین سپری شده و در ادامه در رجاییشهر، ندامتگاه کرج و بعد زندان کچویی. او با بیان این که زندان سطح مطالبهاش را بالا برد، به نقل خاطرههایی پرداخت. از جمله مواجهشدن در زندان اوین با دانشآموز سابقش در اسلامشهر که به خاطر شرکت در اعتراضات به شلیک به هواپیمای اوکراینی به زندان افتاده بوده و به عبدی گفته بود که افتخار میکند در کنار اوست. از تجربهاش در بند نظامی زندان کچویی گفت. آنجا از سربازان دلیل دستگیریشان را پرسیده و معلوم شده که در چند ساعت مرخصیشان به صفوف اعتراضی «زن.زندگی.آزادی» پیوسته و در پیِ آن به زندان افتاده بودند. عبدی که در سفرش به سقز همراه با چند معلم دیگر به دیدارِ خانوادهی ژینا امینی رفته، از کاک امجد امینی نقل کرد که گفته خانوادهی ژینا بخشی از مساله بودهاند و این معلمان سقز بودهاند که باعث زندهماندنِ جنبش شدهاند. عبدی بر بالارفتن سطح مطالبات معلمان تاکید کرد. از آنچه از نزدیک دیده، یاد کرد: از زندهیاد بکتاش آبتین که یکونیمسال همبندیِ او بوده و از بهنام محجوبی که داروهایش را به دستش نرساندند. در مراسمی که در زندان برای بهنام مججوبی برگزار میکنند، عبدی مجری بوده و شعر خوانده و کسری نوری از سلسلهی دراویش سخن گفته و بعد آرامآرام بالا گرفته و همه یار دبستانی خواندهاند. مراسم اما به مذاق نهاد امنیتی خوش نمیآید و جمع را در روزهای بعد میپاشانند و اسماعیل عبدی به کرج تبعید میشود و کسری نوری به شیراز. عبدی در ادامه امیدوارانه از پایان نیافتن جنبش در زندان گفت و از اعتصاب غذاها در «سهشنبههای نه به اعدام» در همین ایام. «نه به اعدام» را او فراگیرترین شعار میداند که باید بر آن اصرار کرد. جمهوری اسلامی باید عقب بنشیند. به باور عبدی به کمک مردم ایران و با همراهیهای بینالمللی جمهوری اسلامی وادار به عقبنشینی خواهد شد.
اسماعیل عبدی در پاسخ به پرسش بعدی از دو پروندهی اتهامیاش گفت که یکی بیانیهی یزد معلمان در سال ۸۸ در اعتراض به اعدام معلم کورد فرزاد کمانگر بوده، و دیگری در سال ۹۳ اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور از طریق دبیر کلی شورای صنفی معلمان. او با تاکید بر این که تشکل را از مسیر کاملا قانونی شکل دادند، گفت که جرمی مرتکب نشده بوده و هرگز تقاضای عفو ننوشته و این خود باعث طولانیشدن بازهی زندن او شده است. او که بند ۲ الف سپاه و بند ۲۰۹ اطلاعات هر دو را تجربه کرده، از مقاومت خانواده و کمک آنها به ایستادگی درون زندان گفت. خاطرهی دیدار با خانوادهاش را مثال آورد که مثلا برای روز تولدش به او کادو داده شده بود. همسرش در فضایی پر از دوربین و کنترل حین روبوسی زمان تجمع آینده را به او اطلاع میدهد. عبدی با تاکید بر این که هم دادخواه خون فرزندان این سرزمین هستیم و هم دادخواه آموزش دفنشده در مملکت، از کنار گذاشتن سند ۲۰۳۰ در سیستم آموزشی و پرداختن به آموزشهای اسلامی و نظامی و ایدئولوژیک گفت. سود اینها به جیب مافیای پولی ممکلت میرود. همچنین از آمار رو به افزایش مدارس خصوصی در جمهوری اسلامی گفت که داعیهی نجات مستضعفان جهان را داشته، حال آن که تعداد مدارس خصوصی حتا در نولیبرالترین نظامهای جهان هم رو به کاهش است. او در نقد حکومت ایدئولوژیک با کاربستِ مفاهیم نولیبرالی سخن گفت. به زعم او آموزش به گروگان گرفته شده است و به سمت کنکور هدایت میشود. به مقالهای که در خط صلح در نقد حضور روحانیون در مدرسه نوشته بود نیز اشاره کرد [۱].
در انتها اسماعیل عبدی مجددا بر این تاکید کرد که دادخواهی مفهومی کلی است، راههای گوناگونی دارد و مختص خانوادههای داغدار نیست. برخی دادخواهی را در قالب صندوق رای یا در قالب رفورم اجتماعی میبرند، برخی کارهای مختلف هنری میکنند و برخی مثل او چاره را در براندازی میبینند. تاکید کرد که تشکل را از مسیر کاملا قانونی بر مبنا مادهی ۱۰ احزاب شکل دادند و بر مبنای اصل ۲۶ قانون اساسی حرکت کردند و نتیجهاش مجازاتهای مکرر شد و روز جهانی معلم هم او را از کار اخراج کردند. او ضمن ادای احترام به تمام خانوادههای دادخواه که عزیزانشان را در دههی ۶۰، دی ماه ۹۶، آبان ۹۸ و هواپیمای اوکراینی از دست دادند، خاطرهای از سقز و دیدار با یک خانوادهی آسیب چشمی در پایان صحبتهای خود تعریف کرد. پدر خانواده فقط کوردی میدانسته و مترجم به همراه داشتهاند. پدر میگفته که روزی یک ساعت یکی از چشمهاش را میگیرد تا ببیند بچهاش چه تجربه میکند. همه گریستهاند و پسر جوان خانواده گفته: «چرا اینطور میکنی بابا! من محکمام. میروم و حقم را میگیرم.» عبدی از درسی که از یک جوان دههی هشتادی گرفته بود گفت و خطاب به همه گفت که برای ماندن به اینجا نیامدهایم. به ایران بازمیگردیم و سرزمینمان را بیحضور جمهوری اسلامی آباد میکنیم.
شهناز مرتب فعال حقوق بشر و عضو انجمن پرواز PS752 به عنوان آخرین نفر، کوتاه و مختصر در باب دادخواهی صحبت کرد. او در ابتدا از دههی شصت، سختی، سکوت، خفقان و نداشتن دسترسی به امکانات گفت. تاکید کرد که دادخواهی را از مادران خاوران آموخته که بعد از ۴۵–۴۶ سال هنوز دارند میجنگند. از بستهشدن درهای خاوران در هفتههای اخیر به روی خانوادهها گفت و این که خانوادهها بااینهمه بر حقشان پافشاری میکنند. در دههی ۶۰ بسیاری از خانوادهها باید مخفیانه رفتوآمد میکردند. حتا مینیبوسهای در رفتوآمد از میدان خراسان به خاوران را چنان که خود او تجربه کرده، نگه داشته و بازجویی میکردهاند. در تایید حرف اسماعیل عبدی، او نیز دادخواهی را خاص خانوادههای داغدیده نمیدید. به نظرِ مرتب، مسایل بسیاری جز داغدیدگی میتواند دلیل دادخواهی باشد؛ برای مثال از دست دادن سالهای عمر یا مثلا از دست دادن شغل معلمی میتواند به دلیل دادخواهی بدل شود. به نظر او دادخواهی حالا دیگر به یک جنبش بزرگ بدل شده و باید پتانسیلهای آن را دید. باید پرسید که بسطِ کدام قسمت از جنبش سبب میشود که جامعه بلند شود و انگیزهی ما به عنوان دادخواه چیست؟
در ادامهی برنامه منیره برادران در پاسخ به پرسشی از پتانسیلهای جنبش دادخواهی، گفت که خانوادهها پس از اعدامهای سال ۶۷ یواشیواش پس از چند ماه با هم آشنا شدند و بعد مقابل دادگستری تجمع کردند و نامههایی نوشتند که در سایت «بیداران» موجود است و اسناد تاریخی دادخواهی آنهاست. در نامهها پرسش «چرا کشتید؟» را مطرح کردهاند. این نبود که نمیدانستند. هدف اما این بود که به پاسخگویی وادار کنند. برادران تاکید کرد که کشتن فرزند برای یک مادر مانند تجاوز به تن و حریم تن است. مادر عنصر اصلی است، خودش انگار مورد بیعدالتی و جنایت قرار گرفته باشد. بسیاری از مادرهای آن دوره نیستند. خاوران را با بولدوزر تخریب کردند، برای کنترل دوربین گذاشتند و ورود افراد را به خاوران محدود کردند. اما راهی که پایهگذاریشده، ادامه یافته است. برادران تاکید کرد که در روندِ کشتارها و اعدامهای اعتراضات و سرکوبهای پس از انقلاب، نمیتوان چیزها را فقط با «شهادت» توضیح داد و اینطور گفت که کسی جانش را در راه مبارزهای داده. وارد مقولهی حق شدهایم: کسی اعتراض کرده، مخالف یا مبارز بوده و اینها همه حق اوست. و آنجا که وارد مقولهی حق میشویم، دیگرمساله ایدئولوژیک نیست. حق برای همه باید باشد و حقخواهی و دادخواهی نیز برای همه است. دادخواهی نیز فقط برای اعدام نیست: علیه اعدام، شکنجه و زندان است. برادران همچنین توضیح داد که اعدام از زمانِ زندان مسالهاش شد و با تاکید بر حرف شعله پاکروان از این که دادخواهی بعضا با انتقامجویی همراه میشود، ابراز تاسف کرد و تاکید کرد که چالشها و بحثهای کینجویی نه فقط بحث آینده که بحث اکنون است. باید کینجویی را به چالش کشیدِ چرا که ممکن است باز دستگاه انتقامگیرندهای ایجاد کند. استقلال و عدالت دستگاه قضایی مهم است. مقولهی دموکراسی و آزادی بیان، عقیده و احزاب از اینجا میآید. هر مخالفی حق بیان دارند و این در دادخواهی هست. برادران از اعضای مختلف خانوادهاش که معلم یا مثلا پرستار بودهاند، یاد کرد و این که این مشاغل مفصلهای پیوند جنبش دادخواهی با جامعه میتوانند باشند.
اسماعیل عبدی نیز در پاسخ به این که چگونه پیوند بین اصناف مختلف با «زن.زندگی.آزادی» محکمتر میشود و چطور میشود به براندازی نظام راه برد، از ماهیت صنفی جنبش اجتماعی معلمان، کارگران، دانشجویان و حتا دانشآموزان گفت و این که پیوند دادنِ اعتراضات صنفی با مسایل کلان سیاسی، کاری است بسیار حساس. عبدی در تبیین نگاه شخصی خود به این مساله تاکید کرد که وقتی یک صنف میخواهد از حقوق خود دفاع کند، ملاحظاتی دارد که در ساختار سیاسی از بین میرود. او از غارت صندوقهای بازنشستگی مثال آورد و از این که چطور دسترنج کارگران بر باد میرود. و با تاکید دوباره بر ظرافت پیوند میان مبارزات صنفی و سیاسی، گفت که معلمان و کارگران به همان اندک حقوقشان وابستگی دارند. به نظر عبدی سیاسیتر شدن مبارزات صنفی را در تغییر سطح مطالبات میتوان دید. مثلا معلمی در دههی ۸۰ مطالبهاش این بوده که دو ساعت اضافهکاریش پرداخت شود، حالا معلمان بسیاری علیه اعدام منوچهر فلاح که همبندیشان بوده، ویدئو دادهاند. ارتقای سطح مبارزه در مطالبات دیده میشود. پرچم مبارزهی کنونی دست زنهاست و بعد از «زن.زندگی.آزادی» متوجه شدیم که نیمی از جامعه پرچمدار مبارزه علیه جمهوری اسلامی شده است. او همچنین از دختران دانشآموزی گفت که مقنعههاشان را برمیدارند، از دیدار با خانوادهی مهدی ببرنژاد در قوچان گفت و از ابوالفضل آدینهزادهی ۱۷ساله. جنبشهای اجتماعی و صنفی و سیاسی به زعم عبدی دیگر درهمتنیده اند. بهمرور همه از هم انگیزه گرفته، سرنوشتشان هرچه بیشتر به هم پیوند میخورد. آنها بهناگزیر در برابر نظام توتالیتر در یک صف قرار میگیرند.
عبدی همچنین از تجربهی موفق از صنف در درون زندان گفت که در آن از چپ رادیکال تا راست حضور داشتند و امکان نقد و پرسش و پاسخ وجود داشت. او که به پیوستن صفوف مبارزه به یکدیگر امیدوار است، مثالی از اعتراضات اخیر دانشجویان به میان آورد و ابراز امیدواری کرد که بهزودی شاهد آزادی ایران باشیم. در انتها این را نیز افزود که به دولتهای بزرگ بدبین است. به تاریخ ارجاع داد، از مرکانتالیسم مثال آورد.به بیان عبدی دولتهای بزرگ به فکر مردم ایران نیستند و ما نیز دنبال آن نیستیم که کسی نجاتمان دهد. ما خود حق خود را میگیریم. عبدی از امیدواریش به دغدغهمندیِ ایرانیان خارج از ایران نیز گفت.
در نهایت شهناز مرتب نیز گزارشی داد از آخرین فعالیتهای انجمن پرواز. مرتب در توضیح این که در ماه مِه شاید به لاهه بروند، از اعتراض جمهوری اسلامی گفت که دادگاه لاهه را زیر سوال برده و تا اواخر آوریل حق دارد دلیل بیاورد. به باور مرتب دلایلشان قطعا قانعکننده نخواهد بود، چون پیشاپیش خود جمهوری اسلامی پروندهی سرنگونی هواپیمای ایرباس ۳۰۰ را به همان دادگاه برده بود. مرتب ابراز امیدواری کرد که این دادگاه مقدمهای شود بر محاکمهی جمهوری اسلامی در دیگر پروندههایش.
در انتها باز این تاکید به میان آمد که دادخواهی مفهومی است کلی و متعلق به همه. شعله پاکروان به بیانی ساده خطاب به همه گفت که صمیمانه یک دقیقه چشمانشان را ببندند و تصور کنند که عزیزترینشان زیر حکم اعدام است یا گلوله خورده و کشته شده. در چنین زمانی چه انتظاری از دیگر مردم دارند؟ همان کار را برای کسانی که زیر حکم هستند، انجام دهند. این ابتکار شخصی هرکسی است. شهناز مرتب نیز گفت که ما پیروز این جنگیم و دستدردستِ هم روز روشن و سرنگونی جمهوری اسلامی را خواهیم دید: «زن.زندگی.آزادی / ژین.ژیان.آزادی»