در میانهی تاریکیها از دوستیها، از مقاومتها، از جنبشهای دیگر سخن بگو!
لعیا هوشیاری
این روزها که بیش از هر چیز با کمرنگ و خاموش شدن صداهای جنبش زن، زندگی، آزادی دلمردگی، خستگی و فروپاشی پیش روی ماست گمان کردم پناه بردن به تاریخ و جنبشهایی مترقی در میان فمینیستهای جنوب جهان میتواند امیدبخش، دلگرمکننده و آموزنده باشد. جرقهی دوستی من با فمینیستهای شیلیایی از دل جنبش خودمان آغاز شد و سبب شد من با یکی از مهمترین شبکههای فمینیستی یعنی هماهنگکنندهی فمینیستی ۸ مارس CF8M[1] آشنا شوم. دوستانم با حفظ انتقادها از اینکه این شبکه چه تأثیر عمیقی بر زندگی آنان گذاشته است و چگونه به سازماندهی زنان و کوئییرها پرداخته است؟ و… برای من میگفتند. به همین دلیل علاقهمند شدم از این شبکه که در بحبوحه موج قدرتمند چپ و فمینیستی بهویژه پس از اعتراضات اکتبر ۲۰۱۹ در شیلی شکلگرفته، بیشتر بدانم.
طبق تعریف، هماهنگکننده فمینیست ۸ مارس که تلاش کرد موج اعتراض و اعتصاب عمومی را به شیلی بازگرداند درواقع: » فضایی است که با در نظر داشتن یک افق فمینیستی، سازمانها، افراد متعدد و متنوع اجتماعی، سیاسی را در کنار هم جمع میکند. این فضا میخواهد فمینیسم را به چشمانداز و کنش سیاسی فراگیر در جنبشهای اجتماعی قرار دهد. و همچنین دیدار، گفتوگو و کنش جمعی را بین سازمانهای مختلف را ترویج و دستور کار مشترک بسیجهای فمینیسم اکثریتی را علیه بیثباتی زندگی پیش ببرد«.
برای فهم بهتر این شبکه تلاش کردم بیشتر بخوانم و از دوستانم نیز بیشتر بپرسم. مجموعهی این خواندنها[2] و دیالوگها مرا به این فکر انداخت که شاید بهتر باشد برای آنکه بتوانم از این سازمان بگویم و نقش مهمش را در فعالیتهای محلی و بینالمللی نام ببرم سرکی به دل تاریخ سراسر رنج و مقاومت فمینیستهای شیلی بکشم. درنتیجه تلاش میکنم ابتدا در تاریخچهای از جنبش فمینیستی شیلی بگویم و[3] سپس در مورد این شبکه و تأثیراتش نام ببرم. امیدوارم آموزههای این دوستی ارزشمند بتواند قدمی کوچک برای آشنایی و همکاری ما با فمینیستهای آمریکای لاتین و خاصه شیلیاییها باشد.
……………………
شیلی، نیمه اول قرن بیستم شاهد مقاومت فزایندهای در برابر قدرت سنتی زمینداران ثروتمند و سیاستمداران دست راستی بود. تعدادی از احزاب سیاسی چپگرا بهویژه در میان طبقه کارگر موردحمایت مردمی قرار گرفتند و دولت تلاش میکرد که بهطور متناوب از ژستهایی که برای راضی کردن این گروهها و سرکوب آنها طراحیشده بود، استفاده کند. در آن زمان بسیاری از زنان شیلیایی طبقه متوسط فمینیسم را از طریق کتابها و روزنامهها آموخته بودند و از نمونههای فمینیستی کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی مطلع شده بودند. آنان تحت تأثیر این اطلاعات تلاش کردند گامهای کوچکی برای ایجاد فمینیسمی متناسب با فرهنگ شیلی مطرح کنند.
یکی از این زنان، آماندا لابارکا[4] بود که در حزب رادیکال چپ فعال بود. این حزب به دنبال جدایی کلیسا و دولت، گسترش آزادیهای فردی، حمایت دولتی از آموزش رایگانِ اجباریِ سکولار و بهبود شرایط برای کارگران و زنان بود. لابارکا که نام او در عین ستایش و احترامها نقدهایی را در عدم همکاری با زنان کارگر نیز به دنبال دارد، با الهام از فعالیتهای خواهران آمریکای شمالی خود و در همکاری با سایر زنان عمدتاً بر اصلاحات اجتماعی، مانند برابری حقوقی و اجتماعی، برای زنان در سرزمینهای خود تمرکز کردند. آنان در سال ۱۹۱۵ حلقه مطالعه بانوان[5] را تأسیس کردند. این سازمان اولین سازمان کاملاً زنانه و سکولار در شیلی بودکه با هدف تغییر وضعیت اجتماعی و حقوقی زنان تشکیل شد.
لابارکا دربرابر به دست آوردن حق رأی زنان در گذر زمان نظرات متفاوتی داشت. او از تلاش فمینیستهای غربی برای کسب حق رأی چندان حمایت نمیکرد و فردگرایی آنان را محکوم میکرد. و در مقابل بر اهمیت میهنپرستی و نهاد خانواده تأکید میکرد و ازدواج را بهعنوان بهترین پایه برای یک جامعه باثبات معرفی کرد. لابارکا همچنین جملهی معروفی دارد که میگوید: «من نه یک فمینیست مبارز هستم، نه یک حامی حق رأی زنان. زیرا مهمتر از همه من شیلیایی هستم…» به همین ترتیب، در حلقه کتابخوانی زنان قوانینی وضع شد که متناسب با آدابورسوم و ضرورتهای ملی شیلی بود. بنابراین هدف فمینیسم در آن برههی زمانی، نه زنان بلکه پیشرفت شیلی بود.
در دهه ۱۹۲۰، در طول بحران اقتصادی پس از جنگ جهانی اول، آرتورو الساندری[6] اصلاحطلب با توسل به آرمانهای سیاسی طبقه متوسط و نیازهای اقتصادی طبقه کارگر در انتخابات ریاستجمهوری سال ۱۹۲۰ پیروز شد. سازمانهای دانشجویی، اتحادیههای کارگری و سایر گروهها خواستار اصلاحات عمیق اجتماعی بودند. تحولات سیاسی ملی و بینالمللی بر مسیر جنبش زنان شیلی نیز تأثیر گذاشت در سال ۱۹۱۹ لابارکا حلقه کتابخوانی زنان را با الگوبرداری از شوراهای زنان در اروپا و ایالاتمتحده به شورای ملی زنان تبدیل کرد. اقامت دوم لابارکا در ایالاتمتحده در سال ۱۹۱۸ او را متقاعد کرد که حق رأی یک هدف مشروع برای زنان شیلیایی است، و او تلاش کرد تا زنان طبقه متوسط (عمدتاً معلمان، متخصصان و دانشجویان دانشگاه) را همراه کند. اما او همچنان آزادی فردی را تأیید نمیکرد و بهویژه از زنانی انتقاد میکرد که مادری را جدی نمیگیرند: «ما در تلاش هستیم تا فرمولی پیدا کنیم که منافع جامعه را با منافع افراد تطبیق دهد.» این شورای زنان پروژههایی مانند دورههای آموزشی عمومی، خدمات پزشکی برای کودکانِ افرادِ بیکار، و خوابگاه برای دانشجویان زن و… را جلو میبرد. علیرغم تلاشهای او و یارانش برای شکل دادن به فمینیسم در شیلی، هموطنان شیلیایی لابارکا را تحت تأثیر تجربیات خارج از کشور میدانستند و همین موضوع پیوند تودهها را با آنان سخت میساخت.
جز این شورا، گروهها و احزاب زنان دیگری نیز ساخته شد. حزب مترقی زنان[7] که در سال ۱۹۲۰ تأسیس شد و با احتیاط از حق رأی زنان در روزنامه اولوشن[8] حمایت کرد وخواستار تغییر قوانین حقوقی شیلی شد. حزب مدنی زنان[9] که در اواسط سال ۱۹۲۲ تأسیس شد، نیز بیشتر دربردارنده زنان طبقه متوسط بود. آنان نیز یک نشریه داشتند و زنی به نام گراسیلا ماندوجونو[10] که همچو لابارکا به خارج از کشور رفتوآمد داشت نقش مهمی در این حزب ایفا میکرد. او قبل از پیوستن به حزب مدنی زنان در شورای ملی زنان کار میکرد. حزب مدنی زنان جسورتر از شورای زنان بود و رهایی زنان را هدف خود اعلام میکرد، اما درعینحال بر اصلاحات محتاطانه در این راستا تمرکز کرد. برای مثال، از لایحهای حمایت کرد که به دنبال کسب حقوق مدنی زنان بود، اما حقوق سیاسی آنان را به رأی دادن در انتخابات شهرداری محدود میکرد. حزب مدنی زنان معتقد بودند با اعتراضات آرام و کار مداوم، میتوانند به برابری مدنی، سیاسی و اقتصادی با مردان دست یابند: «اگر ما بهزودی پیروز نشویم، مهم نیست، زمانی دیگر خواهد بود. اما ما همیشه این رضایت اخلاقی را خواهیم داشت که برای آرمانی مبارزه کردهایم که فقط استانداردهای اخلاقی و مادی سرزمین پدری ما را بهبود میبخشد.» بسیاری از این زنان طبقه متوسطی درعینحالی که از حق رأی دفاع میکردند اما عجلهای برای عملی کردنش نداشتند. آنان اعتقادات اصلاحطلب و لیبرالی داشتند و میترسیدند که رأیدهندگان زن بهاندازه کافی آماده نباشند و بهسادگی از دستورات کلیسای کاتولیک پیروی کنند. درنتیجه آنان گمان میکردند تمامکاری که فمینیستها میتوانند انجام دهند این است که آگاهی خود را بالا ببرند.
کنفرانس پان آمریکایی زنان[11]، هرچند خشم و انتقاد بسیاری از فمینیستهای آمریکای لاتین را روشن کرد اما نقش بسیار مهمی در تسریع فعالیت برای به دست آوردن حق رأی زنان داشت. این کنفرانس در بالتیمور، مریلند، در سال ۱۹۲۲، مصادف با سومین کنوانسیون سالانه اتحادیه ملی رأیدهندگان زن برگزار شد. روابط بین زنان آمریکای شمالی و جنوبی در اثر اقدامات ایالاتمتحده همچنان پرتنش بود اما هدف این کنفرانس تقویت همکاری بین زنان در سراسر قاره آمریکا بود. فمینیستهای آمریکای شمالی، آمریکاییهای لاتین را به چالش میکشیدند و خاطرنشان میکردند که آمریکای جنوبی قارهای است که در آن هیچ زنی حق رأی ندارد. زنان لاتین این موضوع را پذیرفتند، اما مواردی را نیز ذکر کردند که قوانین در کشورهایشان نسبت به ایالاتمتحده پیشروتر بود. پان-آمریکا برای پیشرفت زنان (PAAAW) خواستار این موارد شد: ترویج آموزش عمومی، تضمین حقوق زنان متأهل، تشویق مشارکت زنان در امور عمومی و تقویت تفاهم در میان کشورهای پان-آمریکایی. بسیاری از نمایندگان کشورهای آمریکای لاتین ازجمله نماینده شیلی با ایدههای جدید و انگیزه تازه به مبارزه برای حقوق زنان به کشور بازگشتند.
اما زمانی که مداخلات نظامی و سرکوبها در حکومت کارلوس ایبانز[12] در سال ۱۹۲۷ به اوج خود رسید، جنبش زنان مجبور به عقبنشینی شد. در آن زمان آزادیهای مدنی به حالت تعلیق درآمد و بسیاری از سیاستمداران مترقی یا کارگزاران عمومی (ازجمله لابارکا، که موقعیت دانشگاهی خود را از دست داده بودند) کشور را ترک کردند. بااینحال، در سال ۱۹۳۲، شیلی به یک رژیم انتخاباتی بازگشت و تلاش کرد آزادیهای مدنی را احیا کند. در این زمینه در حال تغییر، گروه کوچکی از زنان (لابارکا از حزب رادیکال، فلیسا ورگارا از حزب سوسیالیست، و النا دول دیاز از حزب محافظهکار) در سال ۱۹۳۴ موفق شدند قانونگذاران را متقاعد کنند که درنهایت به زنان حق رأی در انتخابات شهرداری بدهند.
چند سال بعد، درنتیجهی مبارزهی کارگران طیف سیاسی در شیلی بهطور قابلتوجهی به سمت چپ تغییر کرد. ائتلاف جبهه مردمی متشکل از رادیکالهای اصلاحطلب، کمونیستها و سوسیالیستها، که در سال ۱۹۳۶ تشکیل شد، صریحاً از دموکراسی دفاع کرد و خود را بهعنوان سنگری در برابر فاشیسم داخلی و بینالمللی قرار داد. بسیاری از فمینیستها با این ایدئولوژیهای مترقی همسو بودند و درنتیجه بیشتر دیدگاهی بینالمللی داشتند. علاوه بر این، تهدید فاشیسم بر حقوق و پیشرفت زنان، زنان را به سازماندهی مجدد برای حقوق خود سوق داد. گفتمان فمینیستی دهه ۱۹۳۰ با گرایش بیشتر به چپ در تضاد با مفاهیم قدیمیتر در مورد تقلید از کشورهای «پیشرفته» و «فرهنگ» بود، زیرا بر اصول دموکراتیک تأکید میکرد و حقوق و پیشرفت زنان را بهعنوان سنگ بنای دموکراسی که باید از آن در سراسر جهان دفاع کرد، مطرح میکرد.
بسیاری از زنان شیلیایی همانند مارتا ورگارا[13]، گراسیلا ماندوجانو و آیدا پارادا[14] در سال ۱۹۳۵ به النا کافارنا[15] و دیگران پیوستند تا یکی از مهمترین سازمانهای فمینیستی شیلی، جنبش رهایی زنان شیلی[16] MEMCh را تأسیس کنند. برخی معتقدند این سازمان یکی از مواردی است که نشان میدهد که چگونه زنان کارگر و زنان طبقات بالاتر برای خواستههای مختلف در جنبش همکاری میکردند. برنامه MEMCH مبارزه برای رهایی قانونی، اقتصادی و مولد زنان و مشارکت دادن آنها در زندگی برای بهبود شرایط اجتماعی آنها بود. رهبران MEMCH حقوق کامل زنان را لازمه دموکراسی میدانستند و تلاش میکردند فعالیتهای این سازمان را طوری پیش ببرند که به دموکراتیک شدن شیلی کمک کند و درعینحال علیه فاشیسم بینالمللی بایستد.
حزب مدنی زنان در اواسط دهه ۱۹۳۰ دوباره ظهور کرد و در مجله خود[17] بر انترناسیونالیسم متمرکز بر صلح و دموکراسی تأکید کرد. گرچه این مجله محفلی برای فمینیستها با هر نوع جهتگیری سیاسی بود، انترناسیونالیسم همیشه نقشی پررنگ داشت. بااینحال، تغییر ظریفی در معنای انترناسیونالیسم به وجود آمد که دیگر از خواهرانگی در سراسر جهان سخن نمیگفت بلکه بیشتر به دنبال اتحاد میان زنان قاره آمریکا بود. این موضوع در دهه ۱۹۳۰ بارزتر شد. انترناسیونالیسم در آن زمان به معنای بحث در مورد مشکلات زنان با در نظر گرفتن رابطه تنگاتنگ زنان شیلی و آمریکایی است. در حالی که فمینیستها در دهه ۱۹۲۰ برای فاصله گرفتن از فمینیسم آمریکای شمالی زحمت زیادی کشیده بودند، در دهه ۱۹۳۰ این امر در درجه دوم اهمیت قرار گرفت. یک مقاله MEMCh اشاره کرد که دوران امپریالیسم ایالاتمتحده گذشته است و زنان هر دو آمریکا در دفاع از دموکراسی متحد شدهاند.
باوجود اعتقاد به مزایای سازماندهی منطقهای، فعالیت بینالمللی شیلی به دلیل کمبود بودجه و پرسنل با مشکل مواجه شد. در دهه ۱۹۳۰ جنبش حقوق زنان به شکل پررنگی در دست زنان حرفهای طبقه متوسط بود و ازنظر سیاسی با ائتلاف جبهه مردمی اصلاحطلب همسو بود. بسیاری از فمینیستهای برجسته زنان شاغلی بودند که نه پول داشتند و نه اوقات فراغت برای تورهای سخنرانی فمینیستی یا سفر به کنفرانسها. به همین دلیل، ارتباطات بینالمللی عمدتاً به شکل مکاتبه، مبادله مطالب مطبوعاتی و گاه به گاه تلگراف برای حمایت از آنها بود.
بااینوجود تمرکز بر نگرانیهای بینالمللی، سازماندهی درون شیلی را تضعیف نکرد. درواقع، اواخر دهه ۱۹۳۰ و دهه ۱۹۴۰ دوره فعالیت شدید سازمانهای زنان بود. رئیسجمهور پدرو آگیره سردا[18]، که در سال ۱۹۳۸ بهعنوان نامزد ائتلاف جبهه مردمی انتخاب شد، از حامیان سرسخت حقوق زنان بود. MEMCh نمایشگاهی را در کتابخانه ملی در مورد «فعالیتهای زنان» از دوران استعمار تا امروز ترتیب داد. یکی از روزنامههای آن زمان اظهار داشت که این رویداد «بهخوبی از وضعیت خوب فعالیتهای زنان کشور ما صحبت میکند.» بااینحال، رئیسجمهور تنها در ژانویه ۱۹۴۱ به وعدههای خود به زنان عمل کرد، زمانی که او لایحه حق رأی زنان در کنگره شیلی معرفی کرد. همچنین انتخابات شهرداری در سالهای ۱۹۳۵ و ۱۹۳۸ تأیید کرد که تعداد معدودی از رأیدهندگان زن اندکی محافظهکارتر از رأیدهندگان مرد بودند و درنتیجه، رهبران سیاسی چپ میانه توجه به دستیابی زنان به حق رأی را کاهش دادند.
سازمانهای زنان در یک کنگره ملی زنان در سال ۱۹۴۴ برای هماهنگ کردن مبارزات خود گرد هم آمدند و فدراسیون مؤسسات زنان شیلی FECHIF[19] را تأسیس کردند. این فدراسیون دیدگاه گستردهای از تعهد مدنی ارائه کرد. برگزارکنندگان کنگره از زنان خواستند تا بیشتر مشارکت نمایند چراکه «ملت ما بیش از هر زمان دیگری به همکاری هوشمندانه، بیغرض و میهنپرستانه همه اعضای خود نیاز دارد.»
اگرچه کنگره شیلی در سال ۱۹۴۶ موافقت کرده بود که خواست زنان برای رأی دادن عادلانه و دموکراتیک است، این لایحه مدفون باقی ماند. لابارکا، که زمانی در مورد تأثیر حق رأی زنان تردید داشت، اکنون سیاستمداران مرد را به خودخواهی و تنبلی متهم میکرد. اما تنها در دسامبر ۱۹۴۸، پس از مبارزهای که تقریباً سی سال به طول انجامید، کنگره شیلی لایحه حق رأی را تصویب کرد. تعامل در سطح بینالمللی زمانی که آنان به هدف خود یعنی حق رأی رسیدند متوقف نشد، اما جنبش زنان با افزایش تنشهای جنگ سرد دچار اختلاف و شکاف شد. حتی قبل از اینکه حق رأی به دست بیاید، با اخراج کمونیستها از FEChIF در سال ۱۹۴۷، جنبش زنان بهطور جبرانناپذیری دچار بحران شد.
. در حالی که همه گروههای زنان در دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ از یک گفتمان فمینیستی با تأکید بر دموکراسی سخن میگفتند، مشخص شد که درک آنها از دموکراسی متفاوت است. بهعنوانمثال، MEMCH پس از جنگ جهانی دوم با تسلیح مجدد مخالفت کرد و از رویکرد ایالاتمتحده به امنیت نیمکره انتقاد کرد و استدلال کرد که پول تسلیحات بهتر است برای بهبود شرایط اجتماعی در آمریکای لاتین هزینه شود. از سوی دیگر، FEChIF، از دولت شیلی در مسیر همکاری با ایالاتمتحده پیروی کرد و ازنظر سیاسی به سمت راست گرایش پیدا کرد. درنتیجه، سازمانهای زنان شروع به رقابت برای نمایندگی در سازمانهای بینالمللی کردند. با بازتولید صفوف سیاسی جنگ سرد در سازمانهای بینالمللی زنان، انتخاب فمینیستها برای انجمن بینالمللی نشاندهنده ایدئولوژی سیاسی آنها بود. فعالان زن در سطوح ملی و بینالمللی پیرامون موضوعاتی مانند حقوق زنان، صلح بینالمللی، عدالت اجتماعی و آموزش به فعالیت خود ادامه دادند.
از ابتدای قرن نوزدهم تا اواسط قرن، فمینیستهای شیلیایی استراتژیست های زیرکی در ترویج حقوق زنان در کشوری بودند که بسیاری از زنان و مردان کاملاً با ایده برابری زنان راحت نبودند. آنان تلاش میکردند مدلهای فمینیستی را از خارج از کشور تصاحب کنند و بر زنان و مردان شیلیایی تأثیر بگذارند. آنها با تغییر از لفاظی فمینیستی ملتسازی و پیشرفت در دهههای ۱۹۱۰ و ۱۹۲۰ به گفتمان تقویت دموکراسی در دهه ۱۹۳۰، خود را با واقعیتهای سیاسی ملی و همچنین بینالمللی وفق دادند. بااینوجود، فمینیستهای شیلیایی بهطور پیوسته بر مفهوم حقوق فردی متمرکز بر زنان بهعنوان کمککنندگان به رفاه ملی و بینالمللی تأکید نداشتند. اگرچه رأیدهندگان شیلیایی با روندهای سیاسی در شیلی هماهنگ بودند، دستیابی بهحق رأی کامل یک مبارزه طولانی بود. زنان شیلیایی در سازماندهی بینالمللی برای به دست آوردن متحدانی در مبارزه خود برای پیشرفت و حق رأی زنان شرکت کردند. آنها کمک کردند تا انجمن پان-آمریکایی برای پیشرفت زنان، و بعداً در کمیسیون بین آمریکایی زنان، هر دو سازمان بینالمللی مهمی که اغلب بهعنوان محصولات فعالیتهای زنان به تصویر کشیده میشوند، پیدا کنند و در آن شرکت کنند. متأسفانه MEMCH در سال ۱۹۵۳، سازمان فعالیت خود را متوقف کرد. MEMCH با وجود انتقادهایی همچو در بر نگرفتن تمامی زنان کارگر، ثابت کرد که نیروی مهمی برای فمینیسم شیلی است زیرا زنان از بخشهای مختلف در کنار یکدیگر برای از بین بردن قوانین محافظهکار و جنسیتی که توسط دولت مردسالار ایجاد شده بود، کار میکردند. در حالی که زنان هنوز هیچ قدرتی در مناصب سیاسی نداشتند، اما تلاش کردند قدرت سیاسی را در اختیار تودهها قرار دهند. باوجود تمامی اشتباهات فمینیستها در طی نیم قرن نشان دادند که ضد فمینیستها در مورد آینده جنبشهای فمینیستی اشتباه میکنند و آنان تلاش میکنند از گروههای مختلف مردم حمایت کنند. جز این جنبشهای فمینیستی در حالی که توجه ملی را به خود جلب کردند، انتقادات زیادی از سوی سیاستمداران، گروههای محافظهکار و گروههای مذهبی و حتی چپ دریافت میکردند. مبارزه با فمینیستها پدیدار شد، اما این امر مانع از دستیابی زنان شیلیایی به اهدافشان نشد.
در این متن تلاش کردم از اولین تلاشهای گسترده فمینیستهای شیلی از ۱۹۰۰ تا ۱۹۵۰ بگویم. در متن بعدی تلاش میکنم از ۱۹۵۰ شرایطی که سبب شد اولین دولت سوسیالیست دموکراتیک بر سر کار آید و سپس کودتا و دوران سیاه شیلی بگویم و نشان دهم که چگونه فمینیستهای شیلی، خاصه زنان طبقهی کارگر از آن روزهای سیاه عبور کردند و با کمک یکدیگر به سازماندهی خویش و خلق سازمانهای جدید پرداختند.
[1] The 8M Feminist Coordinator
[2] استفادهی من از منابع به شکل ترجمه و تلخیص بوده که در انتهای متن میتوانید این منابع را مشاهده کنید
[3] در آغاز لازم است این را بگویم که اگر به تاریخ شیلی نگاه کنیم پیش از هرچیز بایستی به نقش و تأثیر مردم ماپوچه (Mapuche) نگاه کنیم که سالها علیه استعمار خارجی و داخلی جنگیده و همچنان در حال جنگ هستند اما در این نوشته من با گذر کردن از نقش مهم آنان و پرداختن به آنان در متنی دیگر به اهمیت جنبش فمینیستی اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم نگاه کنم.
[4] Amanda Labarca
[5] Circulo de Lectura de Sefioras
[6] Arturo Fortunato Alessandri
[7] Tido Femenino Progresista
[8] Evolucidn
[9] Partido Civico Femenino
[10] Graciela Mandujano
[13] Marta Vergara
[14] Ida Parada
[15] Elena Caffarena
[16] Movimiento Pro-Emancipación de las Mujeres de Chile
[17] Accion Femenina
[18] Pedro Aguirre Cerda
[19] Federación Chilena de Instituciones Femeninas
References:
– Cañadell, R. M. (1993). Chilean Women’s Organizations: Their Potential for Change. Translated by J. F. Uggen.
– Larsson, N. (2020). Feminist history and Chile’s social uprising. *The Guardian*.
– Loach, B. L. (2001). Shadow of the Patriarch: Amanda Labarca Hubertson’s Views on North American/Latin American Relations. *Journal of International Relations*, 15(2), 123-145.
– Mendoza, I. (2023). Shaping Chilean Feminism. *Res Publica – Journal of Undergraduate Research*, 28. Retrieved from https://digitalcommons.iwu.edu/respublica/vol28/iss1/9
– Pieper Mooney, J. E. (2009). Feminist Activism and Women’s Rights Mobilization in the Chilean Círculo de Estudios de la Mujer: Beyond Maternalist Mobilization.
– Pernet, C. A. (2000). Chilean Feminists, the International Women’s Movement, and Suffrage, 1915-1950. *Pacific Historical Review*, 69(4), 663-688. https://www.jstor.org/stabl