
مری. پی رایان*
ترجمه: هاله میرمیری
مقدمه تنیده:
زنانگی و سرمایهداری در آنتیبلوم[۱] آمریکا[۲] شبکه درهمتنیدهای از روابط اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بوده است. این مقاله با تکیه بر دیدگاه فمینیستهای سوسیالیست، تلاش میکند تا پیوند میان زنانگی و سرمایهداری را در دورهای خاص از تاریخ آمریکا، یعنی سالهای ۱۸۲۰ تا ۱۸۶۰، بررسی کند. در این دوران، نقشهای جنسیتی بهشدت تحت تأثیر فرآیندهای اقتصادی بازتعریف شدند؛ بهطوری که زنان، بهویژه در طبقه متوسط، نقش کلیدی در بازتولید اجتماعی و اقتصادی ایفا کردند. در حالی که نظام سرمایهداری از کار مزدی مردان سود میبرد، تداوم آن وابسته به کار خانگی زنان بود ــ کاری که اغلب نادیده گرفته میشده اما برای حفظ و گسترش نیروی کار بازارهای سرمایهدارانه ضروری بود. مری. پی رایان در این مقاله نشان میدهد که چگونه زنانگی در دوران آنتیبلوم نهتنها یک ایدئولوژی فرهنگی، بلکه بخشی از سازوکار اقتصادی سرمایهداری بوده است، و زنان، در جایگاه «تولیدکنندگان جامعه»، نقشی فعال در شکلدهی به این نظم ایفا کردهاند.
▆
فرضیه بنیادین فمینیستهای سوسیالیست بر آن است که وضعیت زنان و شیوههای تولید به شکل عمیقی درون فرایند دیالکتیکی تاریخ درهمتنیده شدهاند. بااینحال، مفاهیمی مانند زنانگی و سرمایهداری بهندرت به میانجی پیوندِی تاریخیِ، بسیار دقیقتر از آن «و» ضعیفی که در عنوان این مقاله آمده است به یکدیگر گره خوردهاند. برای تحلیل این مسئله، فرایند اجتماعی یکپارچهای که در نقطه اتصال میان زنان و اقتصاد رخ میدهد را میتوان از سه جنبه نگریست. در وهلة اول، زنانگی مجموعهای از ایدههایی است که در هر جامعه دیده میشود و ویژگیهای شخصیتی معینی را، تقریباً بهصورت انحصاری به زنان منتسب کرده و دسیسهای میچیند تا شخصیت انسان را بر اساس جنسش دوقطبی کند [۳]. زنانگی اما بیشتر از آنکه بخواهد صرفاً یک روبنای[۴] جنسی نابرابر باشد، دال بر فرایند پیچیدة فرهنگی و روانشناختی است که بهموجب آن زنان آماده پذیرش خود در جایگاه جنس دوم میشوند. بهعبارتدیگر، زنانگی نه یک ساختار تکبعدی[۵] صرفﹾ بلکه همواره ریشه در ساختار جهانی ثانویهای از نظم اجتماعی دارد؛ ساختاری که خود مشتمل بر تقسیم کار، قدرت و امتیازات مبتنی بر جنس[۶] است. در وهله سوم و سرانجام این که این تفکیک جنسی میان شخصیت افراد و جامعه توأمان و بهصورت تدریجی با سازماندهی زندگی مادی تکامل مییابد که سرمایهداری تنها یک مرحله تاریخی آن را نشان میدهد.
زنانگی به شکل مستمر در درازنای تاریخ بشر و در گستردة وسیعی از فرهنگها، الگوی سیاسی سلطه جنس نر را تکثیر کرده است. اگرچه مردسالاری خصلتی کلی و جهانشمول دارد، بااینحال در اشکال بیشماری از انواع زنانگی و اقسام متعددی از خود تقسیم جنسی کار نیز موجود است. ازاینرو، تنها در میان یک نظام تاریخی خاص است که میتوان ارتباط میان زنبودگی[۷] مطلوب و شیوههای تولید را به شکلی محکم و دقیق به یکدیگر پیوند داد. این نوشتار درصدد بررسی یک چنین ارتباط تاریخی است؛ ارتباطی که میان زنانگی و سرمایهداری در مراحل نخست صنعتیشدن آمریکاِیی و چیزی در حدود دهههای سوم تا هفتم قرن نوزدهم وجود داشته است. آنتیبلوم و یا همان دوران قبل از جنگ داخلی در آمریکا دوره کاملاً مناسبی برای بررسی ارتباط میان زنانگی و سرمایهداری است چرا که زنانگی درست در این زمان رازوارگی بدآوازهی خود را به دست آورد. این نمونه اولیه رازگونگی زنانه آنتیبلومی، زنان را آماده ساخت تا مجموعه از نقشهای اجتماعی و اقتصادی، از جمله خانهداری خردهبورژوازی را برای خود فرض بگیرند. در عمل، این طبقه از زنان نقش استراتژیک مهمی در پیشروی سرمایهداری آمریکایی ایفا کردند.
اثبات فرضیه فوق در وهله اول مستلزم ارائه شرحی از توسعه اقتصاد آمریکا بین سالهای ۱۸۲۰ تا ۱۸۶۰ و در وهله دوم توصیف مفهوم زنانگی در آن دوره است. ارتباط میان این دو مسئله خود متشکل از استنباطی است میان تصورات عامیانه، رفتارهای اجتماعی و سازمانهای اقتصادی؛ هرچند که این استنباط نیز فرق چندانی با آن «و» اسفناک ذکر شده در عنوان این مقاله ندارد. اینچنین نگریستن به تاریخ زنان و سرمایهداری بهویژه ناکافی به نظر میآید چرا که نمیتواند مشارکت فعالانه زنان در تاریخ خود را بهدرستی شناسایی کند و حتی ممکن است این تصور را ایجاد کند که زنان همواره قربانیان گوشبهفرمان جبرگرایی اقتصادی مبتذل [سرمایهدارانه] بودهاند. ازاینرو، تا زمانی که مورخان تحقیقات پیچیده توسعه سرمایهداری را از منظر زنان بررسی نکنند، این تصور اشتباه نیز از میان نخواهد رفت. خطوط کلی چنین تاریخچهای در انتهای این بحث ارائه خواهد شد.
اولین مهاجران اروپایی در آمریکای شمالی خیل زیادی از کلیشههای زنانه از جمله تصاویری همچون «رگ نازکتر[۸]، حوای اغواگر[۹]، شایعهپراکنان پرچانه شهر به همراه توصیفاتی در باب نرمخویی زنانه و یا همسران گوشبهفرمان را به دنیای جدید آوردند. بااینوجود، ویژگی اصلی در میان تمام این کلیشهها زنی کوشا، قوی، منظم و غالباً همسر و کمک دست یک کشاورز بود. این وجه از زنانگی بهخوبی با شرایط دشوار زیستن در مناطق مرزی و تبوتاب ایفای نقش کدبانو در خانههای روستایی جوامع آمریکایی اولیه مطابقت داشت. مختصات اقتصاد خانگی قرن هفدهم بهگونهای بود که زنان را به اطاعت از پدرسالاران خانگی وامیداشت اما همزمان آنان را در حوزة اشتراکی تولیدات کشاورزی معیشتی نیز سهیم میکرد. ازاینرو، در فرهنگ ابتدایی آمریکایی واژگان کمی برای تمایزات میان شخصیت زنانه و مردانه وجود داشت و انرژی اندکی صرف چنین موضوعاتی میشد. اقتصاد آمریکا تنها برای چند نسل و پیش از زمان انقلاب، هنگامی که جای خود را به سیستمهای بازارهای تجاری داد، پیرو معیشت پیشاسرمایهدارانه بود. بااینوجود، تا پیش از قرن نوزدهم [تعریف جدیدی از زنانگی وجود نداشت] و تنها تعداد انگشت شماری از لباسهای پرزرقوبرق زنانه خبر از تعریف مفهوم زنانگی میدادند.
خلقوخوی زنانه و مردانه از دهه ۱۸۳۰ به بعد مورد توجه گسترده عموم قرار گرفت. جفتهای دوگانه زنانه و مردانه در قالب متضادهایی چون عقلانی/ احساسی، پرخاشگر/منفعل، شجاع/ ترسو، مستحکم/ ظریف و غیره در این دوران مطرح میشوند. ساختن ظفرمندانه این جفتهای دوگانه در تاریخ زنانگی با پیشرفت سریع آمریکا به سمت سرمایهداری صنعتی قرین بود. بهعبارتدیگر، سالهای آنتیبلوم سریعترین دوره صنعتیشدن در تاریخ آمریکا به حساب میآمد به صورتی که نسبت تولیدات صنعتی هر دهه از سال ۱۸۲۰ به ۱۸۶۰ دو برابر میشد. این دوران شکلگیری سرمایهداری آمریکا همچنین دارای ویژگیهای متمایزی بود. در وهله اول، بیشتر تولیدات در واحدهای تولیدی کوچک انجام میشد، بهطوری که هر کارخانه بهصورت متوسط تنها دوازده کارگر تا اواخر دهه ۱۸۵۰ داشت و حتی کارخانهای معمولی در نیویورک سیتی[۱۰] کمتر از سی کارگر استخدام میکرد. همچنین، تولید کاملاً مکانیزه و مبتنی بر سیستم بخار منسوجات و آهن این امکان را برای یک سرمایهدار واحد فراهم میآورد که بتواند نیروی کار صدها نفر را در زیر سقف یک کارخانه جمع کند. بهعبارتدیگر، تولیدات مستقل در مقیاس کوچک در کنار کارخانههای معمول و عظیم سرمایهداران بزرگ رونق میگرفت. به این اعتبار میتوان گفت که تولید پارچه و فلز در مقیاس بزرگ نیز اغلب بهموازات صنایعدستی در مغازههای کوچک رشد میکرد. برای مثال در پروویندس[۱۱]، پایتخت ایالت روود آیلند[۱۲]، تعداد آهنگران، نانوایان، سازندگان کالسکه و نجاران در دهه ۱۸۴۰ به میزان ۵۰ درصد در هر دهه در حال افزایش یافتن بود. در بزرگترین بخش تولیدی یعنی کشاورزی نیز مزرعه خانوادگی بهمثابه یک واحد کوچک [تولیدی] ستون فقرات توسعه اقتصادی را فراهم میآورد. درعینحال و بهصورت همزمان، واحدهای تولیدی کوچک بهصورت فزایندهای به سرمایهگذاری در فناوری، چه در بخش تعمیرات و چه در هیبت ماشینآلات تکنولوژیک وابسته شده و حیات آنها به میانجی راهآهن و یا سایر راههای ارتباطی به بازارهای ملی رقابتی پیوند میخورد. اینچنین، این سرمایهداران خردهپا (در مقیاس کوچک) اکثریت خانوارهای دوران آنتیبلوم و یا پیش از زمان جنگ داخلی را تشکیل میدادند.
این سرمایهداران خردهپا بهتدریج نقشهای تولیدی را از اقتصاد خانواده و اغلب از چنگ همسرانشان بیرون آوردند. تولید شمع و دارو که پیشازاین در دست زنان بود به دکانهای خیابان مین استری[۱۳] منتقل شد و ارزشهای مصرفی را به کالاها و بهاینترتیب نیروی کار زنان را به مشاغل مردان بدل کرد. گسترش بازارهای مصرفی و تغییر مکان تولید، محیطی منزوی و دورافتادهای از بدنه کار را برای زنان و دختران خردهبورژوازی ایجاد کرد و مقدمات قسمی زنانگی جدید را فراهم آورد.
مسئله مهم دیگر آن بود که روابط اجتماعی در درون خانههای خردهبورژوازی بیشتر از هر امر دیگری با ناامنی و جابهجایی بسیار مواجه بود. تحرک جغرافیایی آنتیبلوم، حتی با استانداردهای معاصر امروزی نیز بسیار عظیمالجثه به نظر میآمد. آمریکاییها در هر دهه، چه در کرانه شهرهای شمال شرقی و چه در مرز میانه استانهای غربی، تقریباً شاهد ناپدیدشدن ۵۰ تا ۸۰ از همسایگانشان بودند. در این دوره همچنین تحرک اجتماعی و شغلی افزایش چشمگیری پیدا کرده بود. بهعنوانمثال، ساکنان ایالت بوستون[۱۴] مشاغل خود را با سرعت بیسابقهای تغییر میدادند و به همان اندازه که به سمت کسب ثروت خیز برمیداشتند از نظر اقتصادی سقوط نیز میکردند. اگر پاکیپسی[۱۵] در نیویورک را بهعنوان نماینده کلی این دوران در نظر بگیریم، تاجران خردهپای آمریکایی وضعیت بسیار مخاطرهآمیزی را تجربه میکردند. در این شهر، به طور معمول سه نفر از هر پنج تاجر ظرف مدت چهار سال ورشکست میشد.
تغییرات ساختاری در اقتصاد همزمان اغلب صنعتگران مستقل را با خطر از رونق افتادگی مشاغلشان تهدید میکرد؛ چه صنایعدستی در حال ماشینی شدن بود و نقشهای تولیدیِ صنعت گران نیز به دست کارگران غیرماهر تصاحب میشد. نوسانات قیمت در بازار غلات و یا فراز و نشیبهای سوداگری زمین بهگونهای بود که کشاورزان اهل خطر هم هراس ازدستدادن مزارع و معیشت خود را داشتند: یککلام، اقتصاد با رکود محرز همراه بود تا جایی که وحشت برآمده از بحران ۱۸۳۷[۱۶]، بحرانی که تا اواسط دهه ۱۸۴۰ به طول انجامید، تنها بهواسطه رکود فاجعهآمیز دیگری در دهه ۱۸۵۰ از میان رفت.
یکی از نویسندگان حوزه آنتیبلوم سیاههای از شرایط مخرب و اضطرابآور آن دوران را ارائه کرده است: [به عقیده او مشخصة این دوره] «نوسانات حوزه جمعیت، تغییراتی که کشور در امور تجاری ای در معرضش قرار گرفته بود، بازگشتهای آنی و غیرمنتظره ثروت که در هر بخش از اتحادیههای اقتصادی مشاهده میشد و البته قسمی شیدایی برای سوداگری زمین» بود. این اصطلاحاتی است که مارگارت کاکس[۱۷] در کتابی تحت عنوان مطالبات کشور در مورد زنان آمریکایی به رشته تحریر درآورده است. این کتاب و بسیاری کتب دیگر ازایندست زنان را فرامیخواند تا به مقابله با بیثباتی این دوره برخیزند. نویسندگان این کتب مجموعهای از فضایل زنانه مشتمل بر «آیینهای واقعی زنانگی» از جمله تقوا، پاکیزگی، سربهزیری و دلبستة خانه و خانواده بودن را [برای مبارزه با این بیثباتی] برمیشمردند. این اصطلاح آخر، یعنی «زن واقعی» بودن، جملگی دربردارنده بقیه صفات بود؛ چه زنان واقعی کسانی بودند که سرشان به زندگیشان گرم بود و بهندرت از فضای خصوصی خانه برای گشتوگذار بیرون میرفتند!
هرچند که زنان موعظه میشدند تا هیچگاه خانه و کاشانهشان را ترک نکنند، آن مثل مشهور داشتنِ «نفوذ زنانه» به آنها قوت قلب میداد که قدرت عظیمی در سطح کلان جامعه دارند. در واقع، «نفوذ زن با محدودیتهای ناچیز محیط خانگی تنگ نمیشد؛ سرنوشت جامعه در دستانش بود. سرنوشت جامعه به همان اندازه که دمای زمین متأثر از خورشید است تحت فرمان زنان بود». هرچند که بهکارگیری استعارههایی چون خورشید و نهر شیوه ادبی رایجی برای انتقال معنای «نفوذ زنانه» بود، اما برخی از نویسندگان چنین زبان الطاف آمیزی را نسبت به زنان به کار نمیگرفتند. برای مثال مارگارت کاکس زنان را «محافظهکاران ملی در معنا وسیع کلمه» میخواند و یا سردبیر مجله سانفرانسیسکو آنان را «پلیسی از آن خدا» مینامید.] بهصورت کلی اما] فضایل زنانه در چنین ادبیاتی آشکارا کارکرد زیرکانه تحمیلیای داشت؛ این نفوذ و فضایل زنانه برقراری نظم و ثبات را در میانة تنشها و اختلالات برآمده از دوران صنعتیشدن فراهم میآورد.
زنانگی اینچنین بهمثابه امری منحصربهفرد و ضامن نظم اجتماعی در نظر گرفته شد؛ ضمانتی که از جنس نیروهای امنیتی پلیس، زندانها و ندامتگاههایی که همزمان پدیدار میشدند نبود، بلکه نفوذ محافظهکارانة زنانی بود که در قلب افراد و در دل خانههایی که در سراسر سرزمین گسترده شده بودند مینشست. اما اگر قرار بود این روش حفظ صلح و نظم بهخوبی عمل کند، پس لابد تودههای زنان باید به عضویت ارتش غیرمتمرکز و گسترده آمریکایی درمیآمدند![زهی خیال باطل] در واقع، صنعت نشر پر رونقی که یکی از عقلانیترین و روبهرشدترین شرکت های آن دوره نیز بود در همین زمان فراخوان جذب نیرو داد. این انتشارات تا سال ۱۸۵۰ به یک تجارت ۱۲ میلیون دلاریِ سودمند بدل شده بود که در آن مردان زیرک و سرخودی چون برادران هارپر نیویورکی[۱۸] کتابهای خود را به شکلی مدون و از طریق خطوط راهآهن با سرعت میان ملل مختلف ارسال میکردند. بخش اعظمی از سود چنین ناشرانی از ادبیات زنان به دست میآمد؛ مجلاتی که عمدتاً حول مسائل زنان، داستانهای خانگی، مجلدات آموزشی در خصوص ازدواج، خانهداری و فرزند داری شکل گرفته بودند. این ادبیات عامهپسند زنان در قرن نوزدهم نقطهای بود که در آن سرمایهداری و زنانگی با یکدیگر تلاقی کردند.
اینچنین، زن آمریکایی با زنانگی خود در کمترین سن آشنا شده و رفتهرفته بهسوی فرایند زنبودگی گام برمیداشت. صحبت از تمایز جنسیتی میان دختران و پسران تا پیش از قرن نوزدهم تقریباً وجود نداشت. در ادبیات کودکانه قرن هفدهم، یا شاید نقاشیها و بازیهای کودکانه آن دوره، تمایزی اندکی میان دو جنس وجود داشت. حتی زمانی که نمایشهای حول مسائل جنسی در قرن هجدهم میان طبقات بالاتر جامعه باب شد، تفاوت میان پوشش و رفتارهای دختران و پسران بهصورت نسبی در پردهای از ابهام باقی مانده بود. تصاویر کودکانی که در نشریات قرن نوزدهم منتشر میشد اما داستان متفاوتی را بیان میکرد. دختران و پسران آرمانی در این تصاویر به لحاظ پوشش، ژستهای بدنی و یا اشیایی که با آنها به تصویر کشیده میشدند به شکل فاحشی با تصاویر پیش از آن متفاوت بودند؛ در این تصاویر پسران شلوارهای تیره به تن داشتند درحالیکه خواهرانشان با لباسهای دلمرده در کنارشان بهآرامی نشسته بودند و عروسکها و گلها را نوازش میکردند. در این دوره همچنین شاهد فراخوانهای ادبی بسیاری درباره رشد مطلوب کودکان هستیم. برای مثال، لیدیا سیگورنی[۱۹]، شاعر بسیار محبوب زمان در سال ۱۸۳۰ ، کتاب آموزشی برای دختران مینویسد که در آن عمل خواندن را با احساساتی که در کنه خود زنانه هستند، تلفیق میکند. [اما این احساسات چه بودند؟] این احساسات حسهایی چون انفعال، ملایمت و نوعدوستی را در بر میگرفتند که اغلب ویژگیهای رفتاریِ شخصیتهایی همچون دخترِ کوچکِ «ساکت و دوستداشتنی بود که به کبوتری میمانست.» در کتابی دیگر از همین دست، به دختران کوچک توصیه میشد که «خشنود ساختن دیگران را وظیفه خود بدانند» و بهصورت مستمر موعظهشان میکرد که همسر و مادری شاد بودن را غایت خوشبختی همه زنان تلقی کنند.

هنگامی که همین دختران کوچک آمریکایی به سنین نوجوانی و زنانگی خود میرسیدند توجهشان به خانه بهمثابه حریم امن و انتخاب همسری که میتوانست آنها را پایبند خانه کند جلب میشد. توصیههای حول مسئلة زناشویی عموماً رئوسی ابتدایی داشت:[زنان میبایست] از نوشیدن الکل، مردان عیاش و فاسق بپرهیزید و مهمتر از همه فقط با عشق ازدواج کنند! برای عملکردن به این نصایح یک زن جوان بایستی به طرز بیگانهای به هویت زنانه خود دست پیدا میکرد. چه عقیده بر آن بود که «طبیعت زن از عشق تغذیه میکند و عشق تمام زندگی او است.» این در حالی بود که عشق، این یگانه کیفیت فراگیر و سرخوشانه، بهندرت تعریف شده و بهعوض در تکگوییهای قهرمانان زن داستانها به شرح زیر نمودار میشد: «وقتی نخستینبار [به عشق] فکر کردم، هرچند که درست بهخاطر ندارم چه زمانی بوده است، همواره اندیشیدهام که هرگز با مردی ازدواج نخواهم کرد که حاضر نیستم برایش بمیرم.» در همین دیالوگ کوتاه، عشق بهمثابه نوعی قربانیشدن در راه مرگ به نظر میرسد. قهرمان زن دیگری عشق را اینگونه تصویر میکند: که «میخواهم اراده زنانهام خاضعانه در برابر ذهنی قویتر سر تعظیم فرو آورد.» در مقابل شخصیت مردی که در این رمان در نقش مکمل زن مینشیند اینگونه احساسات خود را توصیف میکند: «در خود نوعی حق مالکیت غیرقانونی نسبت به او احساس میکنم» و یا آنکه «آرزو دارم که بتوانم سرنوشت او را در دست بگیرم». اینچنین، رمانهای عاشقانه عامهپسند دهه ۱۸۵۰ مملو از چنین عبارات زنانه عاشقانه و مشمول بر مواردی اساسی به شرح زیر است: عشق نقطه ثقل هویت زنانه است؛ این عشق در تخیلات نوجوانان به بلوغ میرسد، در خود جاذبههای شدید احساسی همراه با مضامین فداکارانه داشته و به تبعیت از یک مرد در پیوند زناشویی منتهی میشود. این نگاه رمانتیک به زنانگی و عشق کارکردهای جامعهشناختی ناپختهای نیز داشت. اول آنکه، عشق رمانتیک در حکم مشوقی برای ازدواج بود که سازوکارهای ازدواج سنتی و از پیش مقرر شده بهوسیله والدین را از میان میبرد. در وهله دوم، افراط در عشق رمانتیک مقوم الگوهای زنانگی بود که شکاف میان دو جنس را وسعت بخشیده و زنان را به آشتی با شخصیت مردانه بیگانه، همخوابگی و همسفرگی با آنان فرامیخواند. در نهایت آنکه، سیاست جنسیای پسِ پشت این خوانش از عشق نوعی آمادگی ذهنی برای پذیرفتن انقیادی بود که از مشخصه بارز زندگی یک زن متأهل به شمار میآمد.
کارکردهای این عشق هر چه بود پس از ازدواج بهسرعت از میان میرفت یا به قول یکی از همان قهرمانها «مناطق گرمسیری به مناطق معتدل» و «پرستش به قسمی دوستی» نزول پیدا میکرد. در این نقطه از چرخة زندگی زنان، آن عشق شورانگیز جملگی در خدمات روزمرهای که همسری به شوهر خود ارائه میداد تجلی مییافت. این شکل از وظایفِ همسران دوستداشتنی بهصورت عمدهای در جزوات راهنمای خانهداری و مقالات زرد مجلات شرح داده میشد. اما پرسش اصلی که زنان خانهدار باید به آن پاسخ میدادند این بود که: «چگونه میتوان آسایش و راحتی سرپرست خانوار را وقتی از سر کار خستهوکوفته برمیگردد فراهم کرد؟» و این هم پاسخ یکی از نویسندگان مرد به پرسش فوق! «[مگر یک مرد چه] میخواهد جز اینکه وقتی به خانه رسید تمام نیازهایش پیشبینیشده باشد، اجاق خانه گرم باشد و کوره تمیز زیر شعلههای مسرتبخش آتش بسوزد. صندلی دستهدار قدیمی سر جای خودش باشد و اگر برای شما مشکلی پیش بیاید همسرت با طبعی زنانه میداند که شادی خفته در گلوگاهش شما را اغفال خواهد کرد و تمام ترسها را با خود میشوید و میبرد.» این تصاویر از خدماتی که یک همسر ارائه میدهد بهوضوح مستلزم کار گسترده زنانه، نهتنها فعالیتهای مربوط به خانهداری که اجاق خانه را گرم نگه میدارد و در حکم پناهگاه است، بلکه دربردارنده داشتن ذخایر انرژی عاطفی است که برای آرامش و شادی نانآور خسته خانه صرف میشود.
نویسندگان وقت ارائة خدمات فوق را فرای مسائل خصوصی در نظر میگرفتند. در نظر این نویسندگان، وقتی زنانگی پس از معنای خانه قرار میگیرد،[۲۰] پس لابد معنای اجتماعی حیاتی برای آن فرض شده است. اول آنکه، همسران خوب کسانی بودند که بیگانگی موجود مردان در مواجهه با نیروی کار را تسکین داده و سپس آنها را با روحیهای تازه به میدان رقابت روانه میکردند. در وهله دوم، یک زن میتوانست شوهرش را از وسوسهی عیاشی، از جمله نوشیدن الکل، قمار کردن و بیبندوباری که ممکن بود وی را از روند کار در بازارهای سرمایهداری منحرف کند و آسایش خانواده را برهم بزند، نجات دهد. همزمان، خیل همسران خوب و سربه راه میتوانستند مازادهای رقابتی را محدود کنند. حق با یکی از نویسندگان است وقتی مینویسد: «اگر همه چیز در خانه سر جایش باشد، دیگر نیازی نیست مرد را در بازار کار نظارت کنیم؛ چه، مردی که در عشق و مسائل عاطفی درون خانه اش بی نیاز و غنی باشد، به کمترینها قانع است و برای سود ناچیز هم که شده کار میکند.»
طرق حفظ و نگهداری این سلطه همسرمابانه [سلطهای که متکی بر قدرت زن در نگهداشتن شوهرش در خانه است] به طرز شایستهای زنانگی مستلزم داشتن ظرافت و قسمی دغلکاری[۲۱] عاشقانه بود. نمونه بارز این مدل از رفتار زنانه در گفتار یکی از همسران تی.اس. آرتور[۲۲]، خانم پنروس[۲۳] نشان داده شده است. وقتی شوهر این خانم سعی میکند قرار ملاقاتی با برخی از تاجران بدنام در یک میخانه محلی بگذارد، وی با شوخی میگوید: «تو زندانی من هستی، و من اجازه نمیدهم بروی!» سپس دستان خود را به دور پیشانی حلقه میکرد و اوضاع بر وفق مرادش میشد.» مأموریت همسر در اینجا به سطح روان–جنسی هم کشیده میشود. آنچنان که جی. اف بارکر–بنفیلد[۲۴] اشاره کرده است، خوار شمردن ویکتوریایی تمایلات جنسی از سوی زنان شهوت بیش از حد مردان را سرکوب کرده و هزینههای گزاف انزال مردانه را پایین میآورد؛ چه، هم شهوت و هم انزال بیحدوحصر برای سلامتی مضر، برای صرفهجویی بورژوایی مخرب و برای اقتصاد ملی نیز زیانبار بود. اجر و مزد نهایی همة این خدمات زنانه به همسر و البته به ملت را میتوان به این شکل توصیف کرد: هنگامی که شوهر از آشفتگی های زندگی و زخمهای روحی به دور باشد، روح خود را تماموکمال به شما عرضه خواهد کرد، غم و اندوهش را، چونان طفلی بر سینه مادرش، برایتان عیان کرده و اطمینان خواهد داشت که از تشویق و همدلی شما بهره خواهد برد. در چنین وضعیتی، این شما هستید که بابت رسیدن به مقام والای همسر وفادار دست از پای نخواهید شناخت.
چنین دیدگاهی در خصوص زنانگی پیامدهای عجیبوغریبی دارد: اول آنکه [به نظر میرسد] رضایت عمیق زن هنگامی فراهم میشود که آغوش پر مهر مادرانهاش برای همسرش گشوده باشد و در نقش یک مادر غیرجنسی او را پرورش و رشد دهد. عطف این دیدگاه، زنان واقعی فقط به منظور باروری و دستیابی به نقش مادری که اوج زنانگی قرن نوزدهمی است تن به آمیزش جنسی میدادند. البته این مقدسترین جنبهی زنانگی، همانند سایر جنبهها از جمله نقشی که زن در عشق رمانتیک و زناشویی بر عهده داشت، امری نوظهور بود. در اواخر دهه ۱۸۳۰، اعتقاد راسخ بر آن بود که تربیت فرزند وظیفهی پدر و مادر بهصورت توأمان است. در کتب آموزشی پدران، توصیههایی به مردان درباره مسئولیت پدرسالارانه شان و اینکه بر تربیت اخلاقی و تحصیلی فرزندانشان نظارت داشته باشند وجود داشت؛ آنها خاصه دعوت میشدند که بر آموزش حرفهای و موقعیتهای شغلی پسران خود نظارت داشته باشند. بااینوجود، دیری نپایید که این ایدهها ذیل ستایش نقش مادری و مادر شدن به حاشیه رفتند. کتب آموزشی بیشماری در حوزة مادری و مجلاتی که خاص مادران بود اذعان میکردند که «وه! خالق هستی چه مقام و منزلتِ مسرتبخشی برای زنان ساخته است!» و «کدامین عشق و محبتی میتواند با عشق مادر و فرزندی برابری کند.» اینچنین، مادری بهعنوان «وظیفه و تنها وظیفه ای که زن برای آن آفریده شده بود» معرفی شد و مفهوم اجتماعی شدن فرزندان و نه صرفاً مراقبت جسمانی از نوزادان، برای اولین بار تحت لوای مفهوم مادری قرار گرفت. تعهدات جدید مادران مشتمل بر رژیم کامل تری از مراقبت های جسمی برای نوزادان و کودکان بود. از جمله این تعهدات میتوان به کنترل دقیق بر بهداشت، رژیم غذایی، پوشاک و مسائل دیگر همچون رویش دندان ها، یبوست نوزاد و خود ارضایی اشاره کرد که در جرگهی وظایف مادری قرار میگرفت. بااینوجود، مراقبت جسمانی از کودکان نسبت به نظارتی که مادر بر رشد اخلاقی فرزندش بر عهده داشت بهوضوح از اهمیت کمتری برخوردار بود. نشریه گودی لیدی[۲۵] زنان را «سازندگان معبد انسانیت، کسانی که بنیان جلال و جبروت و یا شرمساری ابدی را میگذاشتند» مینامید. در نتیجه، این امپراطوری مادر بود که میتوانست «سلطهی تماموکمال بر شخصیت بدون شکل نوزاد خود داشته باشد.»
برای دستیابی به این مسئولیت خطیر و شگفتانگیز، روشی تحت عنوان «تربیت آرام» به زنان آمریکایی آموزش داده شد. این روش نوید آن را میداد که با اعمال کنترل بر احساسات کودک و به میانجی آموزش شایستگی، کوشش، کنترل بر خود و حس وظیفهشناسی، مادر میتواند فرزندان خود را به اطاعتی مادامالعمر وادارد. در واقع، اعتقاد راسخ بر آن بود که حتی یک نوزاد شیرخوار هم در ازای ازدستدادن عشق و گرمای آغوش مادر که به او وابستگی شدیدی دارد از این رهنمونها پیروی خواهد کرد. این رهنمونها این امکان را برای کودک فراهم میکرد تا با رسیدن به سن بلوغ و نوجوانی، زمانی که از آشیان گرم مادر خارج میشد، کماکان ارزشهای مادر را در درون خود حمل کند. در نتیجه، هنگامی که زنان و مردان جوان در برابر وسوسههای دنیای بزرگسالی قرار میگرفتند، تصویر مادر در مقام یک ناظر، کسی که جان خود را همراه با عشق و فداکاری برای تربیت آنها گذاشته بود و حالا با دیدن اینکه فرزندانش وسوسه میشوند میتوانست زخم عمیقی بر وجودش وارد شود، آنها از انجام هر عمل ناشایستی بازمیداشت. زنان باید بذر همان ملاکهای سختگیرانه و عادات هوشمندانهای را که به میانجی آنها بر شوهرانشان نظارت داشتند در دل نسل بعدی میکاشتند.
همانطور که نقلقول زیر نشان میدهد نظریههای آنتیبلومی در خصوص تربیت فرزندان تأثیر شگرفی بر شخصیت زنان گذاشت. «حق مادری در جایگاه نخستین عشق فرزند، شهودش در تشخیص امیال و نیازهای کودک، تدبیر وی در کشف کوچکترین خلقیات فرزندش، مهارتی که در شکلدادن به قلب فرزند دارد، جملگی نشانههایی هستند که به ما ثابت میکنند که حق مادری از قدرت الهی سرچشمه میگیرد.» این مفهوم شهود زنانه و حساسیت عاطفی در بستر نقش اجتماعی تکاملی زنانه پدیدار میشود. در واقع، ویژگیهای کلیشهای زنانگی، مهارتهای اجتماعی مفیدی بودند که زنان را در راستای خدایی کردن و هدایت مسیر رشد کودک مجهز میکردند. این نقشهای اجتماعی زنانه زمانی ابداع شدند که دیگر تضمینی نبود که اطفال مشاغل و موقعیتهای والدین خود، از جمله مشاغلی در مزارع و صنعت را به ارث ببرند. در این نقطه، فرایند اجتماعیشدن مشخصی لازم بود تا کودکان خردهبورژوا را برای آینده نامعلومی که در ساختار سیال و متغیر اجتماعی داشتند آماده کند؛ این کودکان باید برای زمانی که در تیررس نظارت والدین نبودند تربیت اخلاقی میشدند. بنابراین و حداقل عطف ادبیات رمانتیک دوره آنتیبلوم، زنانگی پیوند حیاتی ای میان عرصة کار خصوصی خانگی و عرصة کار عمومی برقرار کردند. زنانی که نقش همسر و مادر را در این دوره پذیرفته و آن را بسط دادند، توانستند جایگاه دو نسل از آمریکاییها را، یعنی شوهران و پسرانشان را، در شرایط شغلی نظام سرمایهداری مستحکم کنند.
این همسران، پسران و دختران در موقعیت طبقاتی متمایز اما شکنندهای قرار گرفته بودند؛ نقطهای که در تاریخ اجتماعی رو به پایان طبقه متوسط وضعیتی مبهم داشت. هر نسل شاهد پیشرفت در تولید و توزیع در مقیاس کلان و در نتیجه شاهد کاهش رتبه تولیدکنندگان کالاهای خرد و تجار کوچک بود. در پایان قرن نوزدهم، اکثر آمریکاییها دیگر اختیار واحدهای تولیدی خود اعم از مزارع، ابزار پیشهوری و یا کالاهای دکانهایشان را نداشتند. به طور خلاصه، خردهبورژوازی پیش از دوران آنتیبلوم بهصورت پیوسته در صفوف مزد بگیران و کارگران حقوقبگیر جذب میشد. کسانی که موقعیت مالی مرفهتری در این ساختار شغلی داشتند – از جمله میتوان به کارمندان، متخصصان، عاملان کسب و کار و تجارت اشاره کرد– بهصورت فزایندهای منزلت خود و جایگاه طبقة متوسط را از حیث رفتار، شهرت و الگوی زندگی خانوادگی، چه در عرصة خصوصی و چه در مقام مصرفکننده، رصد میکردند.[به نظر آنان] سنجش فرهنگی این اصالت و همچنین امکانات مادی طبقه متوسط از جمله خانههای آراسته، سالنهای تزیینشده و کودکان سالم و شاداب جملگی گواهﹺ اصالت کار زنان خانهدار بود. به عبارت دیگر، تولیدات کار زنان هم وزن مشاغل یقهسفید نشانهای از طبقه متوسط بود و کار زنان در نقش مادری رفتهرفته جایگاه نقش مردان در تعیین موقعیت طبقاتی فرزندان را از آن خود میکرد. به این اعتبار، موقعیت اجتماعی یک پسر دیگر تنها با ارث بردن از اموال پدرش تعیین نمیشد، بلکه آنچنان که دان و بردستریت[۲۶] آن را «منش و شهرت» مینامیدند، آشکارا محصول اجتماعیشدن در درون دامان مادر بود. بهعبارتدیگر، زنان میتوانستند شخصیت پسران و دختران خود را بهگونهای شکل دهند که عادات و خلقوخوی خانواده طبقه متوسط به نسل بعدی انتقال یابد. ازاینرو، تمام این مسائل حامل این پیام است که زنانگی ممکن است آخرین پیوند با سرمایهداری را ایجاد کرده باشد؛ این پیوند نقش مهمی است که زنان خانهدار و مادران در شکلگیری طبقة متوسط آمریکایی داشتهاند.
آیا زنان صرفاً عروسکان خیمهشببازی نویسندگان داخلی بودند که افکارشان بهسادگی و با این فرض که نقشهای خدماتی اما درجه دومی در جامعة صنعتی دارند دستکاری میشد؟ زنان خود این نقشها را چگونه میفهمیدند؟ برای فهم این نظرگاه تاریخی–اجتماعی، موقعیت اقتصادی زنان را در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم باید در نظر داشت. در این دوران، کشاورزی در حال بدلشدن به یک بنگاه تجاری رو به رشد بود؛ تجارت نیز در حال گسترش بوده و ساختار شغلی اشکال متفاوت به خود میگرفت. بااینوجود، فرصت های پیشرفت تنها در دست کسانی که حق مالکیت، کنترل و واگذاری اموال را داشتند، یعنی تنها در اختیار مردان بالغ قرار داشت. همزمان، بازار تولید کالا عملکردهای ابتدایی تولیدِ زنان در اقتصاد خانگی، از جمله تولید پارچه را در خود جذب میکرد. این جابهجایی نیروها بسیاری از زنان و اغلب آنانی که در پی احیای کار خود بودند را بهسوی تاسیس انجمنهای خیریه و جمعهای مصلحت اندیشانه سوق داد. زنان در بسیاری از این انجمنها، منجمله انجمنهای کودکان یتیم و خیریهها، نقشهای والایی در تغییر رویهی جامعه بر عهده گرفتند. بهعلاوه، زنان اغلب در چنین فعالیتهای جمعی و خودگردانی بود که دست به تدوین برخی از اصول زنانگی واقعی زدند.[برای مثال] انجمن های مادران در اوایل سال ۱۸۱۵، بسیار پیشتر از تولید انبوه جزوات راهنمای تربیت کودک، برای بررسی و کشف روشهای فرزندپروری گرد هم آمده بودند. انجمن زنان اعتدالگرا و انجمن اصلاح اخلاقی نیز این حکم پرطرفدار را که زنان به میانجی قیمومیت اخلاقی خانگی میتوانند شوهران و پسران خود را کنترل و آنها را از هر آلودگیای پاک سازند، بسیار قبلتر پیشبینی کرده بود. سرانجام آنکه، این زنان بودند که بخش عمدهای از ادبیات مربوط به عرصه خصوصی و خانگی که شرح آن رفت، نوشتند؛ همین زنان بودند که کار خود را با سیل اشعار عاشقانه در روزنامههای اوایل قرن نوزدهم آغاز کرده و بازار رمانهای پرفروش دهههای ۱۸۵۰ را رونق بخشیدند. ازاینرو، زنان خودشان نقش بهسزایی در ساختن ویژگیهای زنانه و نقشهای اجتماعیِ همراه آن که جنسشان را در این نظام تمایز جنسی نوین مفروض میگرفت، ایفا کردند.
اگرچه ممکن است این پیشرویها در نظر ما در حکم پیشآهنگ رازوارگی زنانه جلوه کند، اما باید آنها را در پرتو گزینههای موجود برای زنان و در چهارچوب محدودیتهای تاریخ در نظر گرفت. زنانگیِ دوران آنتیبلوم، فارغ از میراث مخرباش، به زنان آن دوران یک جور حس شخصی ارزشمندی و مفیدبودگی اجتماعی میبخشید. مکتب «نفوذ زنان» آنتیبلومی نیز هم دربردارنده پاداشهای افتخارآمیز برای زنان بود و هم قدرت اجتماعی را به آنان وعده میداد. این مکتب درعینحال امکان کناره گیری از جهان مردانه را فراهم میکرد که از همه جهات و به طرز بیرحمانهای ترسناک بود. زنان این دوره با کمک یکدیگر و تحت پوشش بازنشستگی خانگی اتحادیههای حمایتی ایجاد کردند. علاوه بر این، آیین «زنانگی واقعی» اندکی رهایی و گهگاهی گریز از تضادهای تبعیض جنسی را برای زنان به همراه داشت. در واقع، همان ادبیاتی که زنانگی را القا میکرد خود مفرهای تزکیهگرایانه[۲۷]ای برای تنشهای ذاتی درونیاش نیز فراهم میآورد. اضطراب حاصل از سرنوشت فرد در بازار مکارهی ازدواج میتوانست با پایان خوش یک داستان عاشقانه تسکین داده شود، در حالیکه خصومت نسبت به ابژه مردانهی آن گریز عاشقانه در به تصویر کشیدنِ قهرمانان نادان، خبیث و ناتوان پنهان میشد. البته گاهی اوقات در این ادبیات زنانه بدبینی و سویههای هجوآمیز نیز به کار میرفت. برای مثال زنان میتوانستند به مشکلات خود همراه با سارا پایسون ویلیس[۲۸] بخندند. ویلیس با نام مستعار فانی فرن[۲۹]، مقالاتی تحت عنوان «چگونه شوهر خود را مدیریت کنیم» مینوشت و در آن مردان را «گربههای ملوسی» میخواند که بدان وسیله میتوانستند به طریقهی زیر کنترل شوند : «وقتی میخواهید مردی رو به جلو حرکت کند، تقهای بر پشتش بزنید.» فانی فرن همچنین با توصیف ازدواج بهمثابه «سختترین راه به روی زمین برای امرار معاش» تناقضات حذف زنان از عرصه تولید خصوصی را در نوشتار خود به تصویر می کشید.
اینچنین و بهصورت همزمان، نویسندگان همچون فانی فرن به میانجیِ گرفتن ژستهای زنانه و مورد خطاب قرار دادن مخاطبان زن، مقام ادبی حرفه ای به دست آوردند که در تاریخ جنس شان بیسابقه بود. زنان دیگر با تکیه بر معیارهای نوعدوستی زنانه بنگاههای اقتصادی و اجتماعی چشمگیری به راه انداختند. بهعنوانمثال، گروه کوچکی از زنان در بوستون[۳۰] دههزار خانواده را تحت پوشش خود قرار داده و در تاریخ سیسالهی خود، بیست و دو هزار دلار صرف امور خیریه کردند. همچنین، انجمن زنان سرپرست نیویورک[۳۱] به ۲۰۰۰ زن و بیش از ۱۵۰۰ کودک در یک دورهی پنجساله پناه دادند. این انجمنها و شرکتهای زنانه در مقیاسی بود که با کار بسیاری از سرمایهداران مرد رقابت میکرد.
زنان آنتیبلوم به جای عملکردن بر مبنای آن مفروضات زنانهای که قند هر محفل بود، با تکیه بر نقشهای کوچک خود مجرایی برای دستیابی به آسایش یافتند و به دنبال فرصتهایی برای گسترش افقهای خود بودند. ازاینرو، اینکه جنس زن را منفعل و آن را نسخهی تقلیدی هدایتشده از سوی سرمایهداری مردانه تصویر کنیم از اساس خطا است. در واقع، باید این مفهوم را پذیرفت که زنان در شکلگیری نظام سرمایه نقش محوری و خودگردانی ایفا کردند. بهعلاوه، برخی از زنان دوران آنتیبلوم آگاهانه با تناقضات زنانگی روبرو مقابله کردند. اولین جنبش زنان آمریکا در اواسط همین دوران یعنی درست زمانی که مفهوم زنانگی در حال تعالی یافتن بود رخ داد. از سویی دیگر، وقایع سانکا فالز[۳۲] در سال ۱۸۴۸ نشان دهنده پیچیدگی بیشتری میان زنانگی و سرمایهداری صنعتی بود. هنگامی که موقعیت زنان خاصه در قالب کلیشههای موجود بهصورت کامل به رشته سخن درآمد، مشاهده ی تماموکمال نابرابری جنسی و تعرض به آن کاملاً امکانپذیر شد. اینکه جنبش زنان همچنان به راه خود ادامه داده و حتی از اهداف بورژوایی خود کوتاه آمده است، سرسختی زنانه و محوریت نقش خانگی زنان را در ساختار سرمایهداری پیشرفته نشان میدهد.
بسیاری بر این عقیدهاند که ویژگیهای اساسی زنانگیِ مدرن در آمریکای پیش از جنگ و بهصورت مستقیم پیرامون مصائب کارآفرینان کوچک و سرمایهداران خرد در مراحل اولیه سرمایهداری صنعتی شکل گرفته است. این زنانگی در اصل از هسته اولیه کار سرمایهداریِ کاملاً صنعتیشده، یعنی پرولتاریا بسیار دور بود. بااینحال، این طبقه (کارآفرینان کوچک و سرمایهداران خرد) در دهه ۱۸۵۰ به ابعاد قابلتوجهی رسیده بود و ازاینرو باید در محدوده هر تحلیلی از مفهوم زنانگی قرار بگیرد؛ هرچند که این نیروی کار زنانه مورد عنایت مخاطبان اولیه ادبیات زنانه آنتیبلوم، یعنی زنان سفیدپوست آمریکایی قرار نگرفت. تا سال ۱۸۶۰ تعداد یانکیها[۳۳] در ردیف کارگران غیرماهر کارخانهها، از مهاجران بسیار بیشتر بود و پس از این دوران زنان سفیدپوست بومی آمریکایی بهندرت وارد بازار نیروی کار شدند. در برخی از موارد، مانند صنعت نساجی، زنان مهاجر اکثریت نیروی کار صنعتی را تشکیل میدادند. زنانی که از کشورهایی مانند ایرلند و بخش فرانسوینشین کانادا میآمدند، پستهای کارخانهای که زمانی دختران یانکی در آن مشغول به کار بودند، را به دست میگرفتند و نقش اصلی کار زنان در بخش صنعتیشدن سرمایهداری را ایفا میکردند. این زنان نماینده سهم قابلتوجه، مستقیم و زنانهای از نیروی کار بودند که موجبات رشد صنعتی آمریکا را فراهم آورد.
بااینوجود، دستهبندی زنان طبقه کارگر بر حسبِ عضویتشان در میان نیروی کار پرولتاریا از اساس اشتباه خواهد بود. در قرن نوزدهم از هر پنج زن تنها یک زن خارج از خانه استخدام میشد؛ رقمی که احتمالاً نشاندهندة کاهش تولید زنان از زمان رشد اقتصاد خانگی بود. خیل زیادی از زنان کارگر همان خدمتکاران خانگی بودند؛ یعنی عموماً بهعوض کارخانهها در خانه کار میکردند. بهعلاوه، تقریباً تمامی این زنان پس از ازدواج از نیروی کار دستمزدی بازنشسته شده و اگر هم میخواستند کمک مالی به خانواده کنند این کار را با ماندن در خانه و شستن، روبیدن و انجام کارهای کوچک میکردند. بنابراین، اگرچه زنان مهاجر و/یا همسران طبقه کارگر بهوضوح بیشتر از زنان و دختران خرده بورژوا به نانآوری در خانه عادت داشتند و با شرایط مشاغل صنعتی آشنا بودند، اما به دو دلیل صلاحیت لازم برای عضویت دائم در طبقة پرولتاریا نداشتند؛ اول به دلیل وقفهای که ازدواج در کار آنها ایجاد میکرد و دوم به سبب خانگی بودن مشاغل سودآورشان.
خدمات خاص زنانه حتی در پایینترین سطوح ساختار طبقاتی جامعه، جایی که زنان نیازهای شخصی دیگر کارگران، شوهران، پسران و دختران خود را برآورده میکردند، موردنیاز بود. بااینوجود بعید است که این کارکردهای اجتماعی به شیوه و ذیل سیطره موقعیتِ زنان خردهبورژوا جامه عمل به تن پوشیده باشد. منابع مالی محدود زنان طبقه کارگر اغلب آنان را وامیداشت تا نیروی کار فیزیکی را جایگزین قدرت خرید طبقه متوسط کنند. برای مثال، زنان خانهدار طبقه کارگر مدتها پس از آنکه همتایان طبقه متوسطشان برای رفع نیازهایشان به داروخانهها و مغازهها رجوع میکردند، کماکان دام خود را پرورش میدادند و داروهای خانگی مصرفی خود را میساختند. مشابه آن، نقش باروری زنان از حیث توان جسمی در خانوادههای طبقة کارگر سنگینتر از طبقات دیگر بود. نرخ بالای زادوولد زنان مهاجر طبقه کارگر که همواره بسیار بالاتر از زنان طبقه متوسط بود گواه کار طاقتفرسای زنان در تولید نیروی کار مزدبگیر اضافی بود که خانوادههای طبقة پایین را سرپا نگاه میداشت[۳۴]. بااینحال، شباهتهای ساختاری بین زنانگی طبقه کارگر و طبقه متوسط تفاوتهای تصادفی آن میچربد. واقعیت این است که زنان هر دو طبقه رابطه زنانه مشخصی را با سرمایهداری صنعتی حفظ کردند. همسران کارمندانِ بانک و عوامل کارخانه به شکل یکسانی نقشهای حیاتی خود را در قرن نوزدهم و در حاشیه تولید صنعتی، به دور از ارتباط با پول نقد و گرفتن دستمزد ایفا کردند.
بهصورت زنان در سایه خانهداری، خدمات اجتماعی و اقتصادی بیشماری انجام دادند که نه مزد شوهرانشان و نه سرمایه کارفرمایان قادر به ارائة آنها نبوده و میلی به انجام آنها نداشتند؛ کار آراستن خانههای طبقه متوسط یا تمیزکردن آشپزخانة خانههای مسکونی، تاریخ پنهان نهتنها زنان بلکه نظام سرمایهداری را نشان میدهد. به این اعتبار، فارغ از موقعیت طبقاتی مردان آمریکایی داشتند، قدرت روزانه کارکردن و بازتولید نسل دیگری از کارگران به مشارکت با زنان بستگی داشت. زنان هر دو طبقه کارگر و متوسط با ارائه این خدمات را به مردان نانآور، به مجموعهای از روابط اجتماعی مشترک نیز شکل میدادند. اصطلاحات متعددی برای دستهبندی این فرایند به کار رفته است که از جمله آنها میتوان به بازتولید نیروی کار، شیوههای تولیدمثل و روابط اجتماعی میان جنسها اشاره کرد. هر یک از این عبارات حوزه وسیعی از فعالیتهای خصوصی، خانگی و زنانه را مشخص میکنند که درحالیکه خارج از بخش تولیدی بودند برای صنعتیشدن سرمایهداری ضروری به حساب میآمدند. بنابراین، اجازه میخواهم که عنوان آخر قرن نوزدهم را برای توصیف زنان به کار بگیرم. این عنوان در مجله تاج گل بانوان[۳۵] در سال ۱۸۵۲ پدیدار شد و رابطة زنانگی و سرمایهداری صنعتی را بهسادگی با نامیدن زنان بهمثابه «تولیدکنندگان جامعه» توصیف کرد.
*مری پی. رایان در دانشگاه ایالتی نیویورک، در بینگهامتون (Binghamton) آمریکا تدریس میکند و نویسندهی کتاب زنبودگی در آمریکا از زمان استعمار تا عصر حاضر (واشنگتن: انتشارات ویوپوینت Viewpoint، ۱۹۷۵) است. وی در زمان نگارش این مقاله مشغول تکمیل رسالهای دربارهی تاریخ اجتماعی زنان، خانواده و سرمایهداری صنعتی متقدم در یوتیکا Utica در نیویورک در حدفاصل سالهای ۱۸۰۰ تا ۱۸۷۰ بوده است.
پینوشتها
۱– Antebellum یا آنتیبلوم جنوبی که مشهور به دوران آنتیبلوم یا دوران کشتوزرع نیز میباشد؛ اشاره به دورهای از تاریخ ایالات متحدة جنوبی در حدفاصل اواخر قرن هجدهم تا سرآغاز جنگ داخلی آمریکا در سال 1861 دارد. از مشخصات بارز این دوران میتوان به رشد اقتصادی منطقه جنوب آمریکا در نتیجه اتکای گسترده بر بردهداری و تأثیرات سیاسیاش بر حکومت فدرال ایالات متحده آمریکا اشاره کرد. همچنین این دوران به دلیل شکلگیری نزاع میان براندازی بردگی در آمریکا و طرفداران آن حائز اهمیت است.
۲- این مقاله نخستینبار بهعنوان یک سخنرانی در مجموعه سخنرانیهای فمینیسم سوسیالیست در دانشکده ایتاکا در بهار ۱۹۷۵ ارائه شده است.
۳- To dichotomize
۴- Superstructure
۵- نویسنده از واژة Stand به معنای بر پای خود ایستادن استفاده کرده است. در ترجمه این فعل و جهت حفظ کردن معنای مستتر در عبارت بعدی این واژه به ساختار تکبعدی صرف ترجمه شده است.
۶- Sex
۷- Womanhood
۸- در انجیل پتر 1 3:7 در باب رابطة برابر زناشویی به مردان توصیه میکند که شوهران، در زندگی با همسران خود ملاحظه کنید و با آنها که جنس ضعیفتر و وارثان موهبت بخشندة زندگیتان هستند با احترام برخورد کنید تا هیچچیز مانع عبادت شما نشود. در تفسیر این نقلقول در کتاب مقدس آمده است که مردان در این عبارت به رگ و یا بدنة اصلی تشبیه شده و در مقابل زنان رگهایی منشعب از آن بدنة اصلی هستند. عبارت Weaker Vessel نیز به همین اعتبار اشاره به مرتبة پایینتر زنان دارد.
۹- Seductive Eve
۱۰- New York City
۱۱- Providence
۱۲- Rhode Island
۱۳- Main Street
۱۴- Boston
۱۵- Poughkeepsie
۱۶- بحران مالی تحت عنوان «وحشت ۱۸۳۷» که رکود مالی فجیعی را در آمریکا رقم زد و تا دههی ۱۸۴۰ به طول انجامید. در این بحران سودها، قیمتها و بهتبع درآمدها بهشدت افت کرده و در پس آن نرخ بیکاری بهشدت افزایش پیدا کرد.
۱۷- Margaret Coxe
۱۸- Harper Brothers of New York
۱۹- Lydia Sigourney
۲۰- به این معنا که اهمیتی همسنگ خانه در معنای مادی کلمهاش دارد.
۲۱- Manipulation
۲۲- Timothy Shay Arthur
۲۳- Penrose
۲۴- G.F. Barker Benfield
۲۵- Godey’s Lady’s Magazine
۲۶- Dun and Bradstreet
۲۷- Cathartic
۲۸- Sarah Payson Willis
سارا پایسون ویلیس متولد 1811 رماننویس و روزنامهنگار آمریکایی و یکی از اولین ستوننویسان زنی بود که برای طنزنامهها و نقدهایی که دربارة جامعه معاصر مینوشت شهرت داشت.
۲۹- Fanny Fern
۳۰- Boston
۳۱- The Female Guardian Society of New York
۳۲- Seneca Falls
گردهمایی سِنِکا فالز به اولین گردهمایی حقوق زنان میگویند که طی آن زنان برای حقوق اجتماعی، مدنی و مذهبی خود به بحث و گفتگو مینشستند.
۳۳- Yankees
از ساکنین اولیه نیوانگلند و یا ساکنانی که در ایالات شمالی آمریکا سکنی داشتند.
۳۴- اشاره به این امر که این زادوولد میتوانست نیروی کارگر بیشتری تولید کند.
۳۵- The Ladies Wreath
References
1- Roger Thompson, Women in Stuart England and America: A Comparative Stud y (London: 1 974), pp. 8-12; Mary P. Ryan. Womanhood in America (New York: Franklin Watts, l975), chs. 1 and 2.
2- Howard P. Chudacoff. The Evolution of American Urban Society (Englewood Cliffs. N. j. Prentice-Hall. 1975). pp. 51 – 52.
3- Neil McKendrick, ” Home Demand and Economic Growth: A New View of the Role of Women and Children in the Industrial Revolution.” in Historical Perspectives: Studies in English Society and Though t. ed. Neil McKendrick (London, 1974), pp. 152-210.
4- Peter R. Knights. “Population, Turnover, Persistence and Res identical Mobility in Boston, 1 830 to 1860, ” in Nineteenth-Century Cities. ed. Richard Sennett and Stephen Thernstrom (New Haven: Yale University Press, 1 969), p. 264.
5- Clyde Griffen and Sally Griffen, “Family and Business in a Small City, Poughkeepsie, New York, 1850-1880,” Journal of Urban History (May 1975): 317 -37.
6- Margaret Coxe, Th e Clai m s of the Country on American Women (Columbus, 1942), p. 13; Barbara Welter, “The Cult of True Womanhood,1820 – 1860, ” American Quarterly 18. no. 162 (1966):151-74.
7- Michael Gordon and M. Chaples Bernstein, “Mate Choice and Domestic Life in the Nineteenth-Century Marriage Manual,” Journal of Marriage and the Family (November 1970): 670; Roger W. Lothchin, San Fran cisco, 1846 -1856: From Hamlet to City (New York: Oxford University Press, 1976), p. 256.
8- Laurence C. Wroth and Rollo G. Silver, ” Book Production and Distribution from the American Revolution to the War Between the States,” in The Book in America, ed. Hellmut Lehman-Haupt (New York. 1951).
9- Lydia Maria Child, The Mother’s Book, 5th ed. (New York, 1849), pp. 161 -62; Lydia H. Sigourney, The Girls’ Reding Book (New York, 18 37}, p. 6; Catherine M. Sedgwick. Mean s and Ends (Boston,1839), p. 16.
10- Catherine Maria Sedgwick, Clarence (Philadelphia, 1830}, p. 152; Marion Harland, alone (New York. 1856). p. 81.
11- Donald Mitchell. Dream Life (New York, 1 907). p. 181.
12- The Mother’s Assistant a n d Young Ladies ‘ Friend 13. no. 3: 77, Lydia Sigourney, Letters t o Young Ladies (New York, 1838), p. 7 4; Timothy Shay Arthur. What Can a Woman Do? (New York, 1858), p. 87; G. F. Barker-Benfield, “The Spermatic Economy: A Nineteenth Century View of Sexuality. ” In The American Family in Social Historical Perspective, ed. Michael S. Gordon (New York: St. Martin’s Press, 1973). pp. 336-72.
13- Lydia Sigourney, Letters to Mothers. 6th ed. (New York, 1846}, p. vii; Ruth E. Finley, The Lady of Godey ‘s, Sarah Josepha Hale (Philadelphia, 1931), p. 128.
14- Ann Kuhn. The Mother’s Role in Childhood Education (New Haven: Yale University Press.1947); Mary P. Ryan. “American Society and the Cult of Domesticity. 1830-1860” (Ph.D. diss., University of California, Santa Barbara, 1971), Ch. 2.
15- Sigourney. Letters t o Mothers. p. 32.
